عالم دینی
مؤلف: حسین رهیاب (بلخی)
جلد اول، ویراست دوم
آخوند محمداسحاق، فرزند محمدعیسی در سال ۱۳۰۷ ش / ۱۹۲۸ م در قریۀ زیرچَغَت ولسوالی سوزمَهقلعۀ ولایت سرپل متولد شد. در ده سالگی به مکتبخانه رفت و با خواندن و نوشتن آشنا شد. او سپس مدتی نزد ملاهای محل، سید اسحاق و محمدعلی کربلایی درسهای دینی را فراگرفت. آخوند در سال ۱۳۲۲ ش برای ادامۀ تحصیل به مدرسۀ علوم دینی قریۀ شاهمَرد از توابع ولسوالی سانْچارَک رفت و نزد عالمان آن منطقه درس خواند. سپس در سال ۱۳۲۴ ش به مدرسۀ علوم دینی دهانشرد بلخاب رفت (زکی، ۱۳۹۶) و نزد استادان آن مدرسه با فقه و اصول آشنا شد. آخوند سپس در سال ۱۳۲۶ ش به زادگاهش سوزمهقلعه بازگشت و در سال ۱۳۲۷ ش به آقتاش از مناطق اطراف سرپل رفت و به مدت سه سال نزدِ یکی از عالمان دینی آن منطقه به نام شیخ حسن ادامۀ تحصیل داد.
آخوند در سال ۱۳۳۰ ش به سوزمهقلعه بازگشت و تدریس درسهای علوم دینی را در آن منطقه آغاز کرد (جمعی از مجاهدین و خانوادههای شهدا، ۱۳۸۳: ۲۵ و ۲۶). او سپس برای تأسیس یک مرکزِ دینی در منطقه اقدام کرد و در سال ۱۳۳۶ ش تکیهخانهای بنا نهاد که بعداً به «منبر آخوند» معروف شد. آخوند چند سال بعد در کنار همان تکیهخانه چند اتاق ساخت (که از آن با عنوان مدرسۀ علمیه یاد شده است) و زمینۀ تحصیل علوم دینی را برای علاقهمندان قریههای اطراف فراهم کرد (علیزاده، ۱۳۸۰: ۲۶). آخوند طی سالهای فعالیت خود در منطقه، شاگردان زیادی از مناطق مختلفی چون سوزمهقلعه، سرپل و سانچارک پرورش داد که برخی از آنها در تأسیس مکانهای مذهبی و برپایی مجالس دینی در مناطق خود تأثیرگذار بودند. بر اثر همین فعالیتها، مراکز دینی در سوزمهقلعه گسترش یافت و به بیش از ده مورد رسید.
در پی کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ ش دولت تحت رهبری حزب دمکراتیک خلق حرکتهایی در ولایت سرپل انجام داد که موجب نگرانی آخوند شد؛ اما او با وجود بدگمانی به تحولات سال ۱۳۵۷ ش در اوایل واکنش خاصی در برابر حکومت از خود نشان نداد. در اوایل سال ۱۳۵۸ ش با ورود دستهای از مخالفان حکومت از ولسوالی بلخاب (به رهبری سید محمدعلی عالمی) به سانچارک، اوضاع در سوزمهقلعه متشنج شد (علیزاده، ۱۳۸۸: ۴۷) و آخوند با پیشنهاد مردم عَلَم مخالفت با حکومت وقت را بر تکیهخانۀ خود نصب کرد. وقتی اوضاع در سوزمهقلعه تغییر کرد، مأموران حکومت میخواست با دستگیری عالمان دینی، خانها و افراد مؤثر، منطقه را کنترل کنند (علیزاده، ۱۳۸۰: ۳۵)؛ اما بالا گرفتن تنشها موجب شد نبردهایی بین دو طرف رخ دهد که در ابتدا به شکست مخالفان حکومت انجامید. آخوند که وضعیت را خطرناک تشخیص داده بود، با به دست گرفتن شمشیری، به صورت نمادین به سمت قوای حکومت یورش برد. این عمل روحیۀ مخالفان را تقویت کرد و آنان توانستند نیروهای دولت را از برخی مناطق عقب برانند. با آمدن قوای کمکی برای افراد دولتی، نیروهای دولت حملۀ بزرگی را به سوزمهقلعه آغاز کردند. مخالفان دولت از منطقه گریختند و آخوند در حالی که شمشیر در دست داشت و از کوه چَغَت بالا میرفت، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیۀ دست مجروح شد. آخوند خود را به تکیهخانهاش رساند و نیروهای دولتی نیز به تعقیب او وارد منطقه شده و در تاریخ ۱۰ ثور ۱۳۵۸ ش / ۳۰ اپریل ۱۹۷۹ م، در داخل تکیهخانه با شلیک دو تیر او را کشتند (همان: ۴۰). از آخوند که در سال ۱۳۳۴ ش ازدواج کرده بود، سه پسر و چهار دختر باقی مانده است.
منابع: جمعی از مجاهدین و خانوادههای شهدا. (۱۳۸۳). سوزمهقلعه در مسیر شهادت. قم: نصایح؛ زکی، محمدموسی. (۱۳۹۶). «پیشوای مبارز شهید والامقام حجتالاسلام والمسلمین استاد محمداسحاق آخوند». در مجله الکترونیکی حقیقت. بازیابی ۵ اسد ۱۳۹۶. www.majallehaqiqat.loxblog.com؛ علیزاده، غلامسخی. (۱۳۸۰). سوزمهقلعه در مسیر جهاد و هجرت. قم: نصایح؛ علیزاده، غلامسخی. (۱۳۸۸). حماسههای ماندگار در سرپل. قم: نصایح.