عالم دینی و پژوهشگر تاریخ
مؤلف: عبدالعلی عادلی
جلد اول، ویراست دوم
محمدعلی افتخاری، معروف به آریانپور، فرزند عبدالحسین، در دهم سنبله ۱۳۳۱ ش / یکم سپتمبر ۱۹۵۲ م در قریۀ جَرگ از توابع ولسوالی ورس ولایت بامیان در خانوادهای اهل علم به دنیا آمد. خواندن و نوشتن ابتدایی را از پدرش آموخت. در دورۀ نوجوانی به همراه پدر و خانوادهاش از زادگاه خود به منطقه اُوجی پجندور ورس (شیوقُل) عزیمت کرد. آریانپور تا زمان مهاجرتش به ایران در همین منطقه زندگی کرد و درسهای مقدماتی و ادبیات عرب را نزد حسین واعظ، غلاممحمد و محمد زکی فراگرفت. او از ابتدای سال ۱۳۴۵ ش در منطقۀ خود فرزندان مردم را تعلیم میداد و معارف دینی را تبلیغ میکرد.
آریانپور در سال ۱۳۵۶ ش از طرف حکومت وقت برای خدمت عسکری در مرکز ولایت بامیان جلب شد و پس از کامیابی در امتحان شفاهی از عسکری معاف شد. او از سال ۱۳۵۹ ش به جریان مخالفتها با حکومت چپ در افغانستان پیوست و تا سقوط کابل (۱۳۷۱ ش) در جبهۀ مخالف قرار داشت. او که از نوجوانی به مطالعۀ تاریخ علاقهمند شده بود، با خواندن کتابهای خطی قدیمی حاوی مضامین تاریخی در منزل پدریاش، از جمله نسخۀ گاهنامۀ ایران اثر ابومعین ریوشاری و یادداشتهای طهماسبی، جد مادریاش (آریانپور، ۱۳۷۶ الف: ۲۱ و ۳۲۸) به هزارهپژوهی تمایل یافت. وی در اوایل دهۀ ۱۳۵۰ ش به کابل سفر کرد و از طریق راهیابی به کتابخانۀ عامه و آرشیف ملی به کتابهای خطی و چاپی گذشته دست یافت که انگیزهاش برای مطالعۀ تاریخ هزارهها را تقویت کرد. همزمان، با نویسندگان و نشریات معاصر کشور نیز آشنا شد (رضایی، ۱۳۹۶). مطالعات اولیۀ او برایش این پرسش را ایجاد کرد که چرا آنچه تاریخنگاران داخلی و خارجی دربارۀ تاریخ و گذشتۀ مردم هزاره گفتهاند با آنچه در منابع کهن آمده است، متفاوت و گاه متناقض است.
آریانپور در بهار سال ۱۳۶۸ ش به ایران مهاجرت کرد و با اقامتش در شهر قم، ضمن فراگیری درسهای تخصصی حوزه تا سطوح عالی و درسهای خارج فقه و اصول، همزمان به مطالعات تاریخیاش ادامه داد. او پس از دسترسی به کتابخانههای بزرگ، مطالعه منابع کهن مربوط به تاریخ، جغرافیا، آیینها و زبانهای منطقه را که تا آن زمان کمتر مورد توجه محققان هزاره قرار گرفته بود، پی گرفت و به مطالعه منابع و آثار متعددی پرداخت که به ترتیب تاریخی عبارتاند از: ۱. کتاب رِیگ بَید مربوط به دورۀ پیشدادی؛ ۲. پنج کتابِ اَوِستا مربوط به عهد کیانی و تفاسیر آن؛ ۳. شاهنامهها و پارسنامهها و منابع تاریخی نثر پارسی؛ ۴. تاریخهای دورۀ اسلامی به زبان عربی؛ ۷. منابع جغرافی به زبان عربی.
آریانپور پس از چندین سال مطالعۀ منظم و هدفمند و نیز همسنجی شواهد و قرائن موجود در منابع پیشین، به این نتیجه رسید که تاریخ هزارهها دچار بدفهمی، تحریف و دروغپردازی شده و واقعیتهای تاریخی دربارۀ این قوم در معرض جعل، تحریف و مستندسازیهای غرضورزانۀ گسترده قرار گرفته است. آریانپور از اوایل دهۀ هفتاد دیدگاه خود را تدوین کرد و حاصل آن را در سال ۱۳۷۶ ش در کتاب خراسانیان در قرون وسطی منتشر کرد.
براساس نظریۀ آریانپور، تبار انسان هزاره نه مغولی است، چنانکه ابوالفضل دکنی، نویسندۀ اکبرنامه (قرن دهم هجری)، (فوشه، ۱۳۷۷: ۴۴۱)، بلیو انگلیسی (تیمورخانوف، ۱۳۷۲: ۲۱)، امیر عبدالرحمان بارکزایی (بارکزایی، ۱۳۲۱: ۲۲۹ تا ۲۳۳)، غالب نویسندگان روسی و برخی از نویسندگان ایران امروزی (شاری، ۱۳۹۲: ۴۸) میگویند؛ نه ترکی مغولی است، چنانکه کلاوس فردیناند (موسوی، ۱۳۷۹: ۵۴) و الیزابت باکون (همان: ۵۵) گفتهاند؛ نه ترکتبار است چنانکه موسیو فوشه فرانسوی (فوشه، ۱۳۳۷: ۴۴۰)، سید مخدوم رهین (رهین، ۱۳۶۱: ۳۱)، محمدتقی خاوری (خاوری، ۱۳۸۵: ۲۷۲)، کاظم یزدانی (یزدانی، ۱۳۸۵، ج ۱: ۳۴ و ۳۵) و عباس دلجو (دلجو، ۱۳۹۴: ۲۵۹) اظهار کردهاند و نه نژاد مختلط است، چنانکه اچ. اف. شرمن، مارک گوکی، سید عسکر موسوی (موسوی، ۱۳۷۹: ۵۸) و تیمورخانوف (تیمورخانوف، ۱۳۷۲: ۲۲) بیان کردهاند.
آریانپور در مجموع آثار و تألیفاتش، با بومی دانستن قوم هزاره در سرزمین افغانستان، آنها را از تبار کیومرث و از نژاد «آریان هوشنگ» در میان چهار قوم سرزمین آریانا میداند (آریانپور، ۱۳۷۶ الف: ۲۹۹). به اعتقاد او «آریانیها بدون خلاف و به اتفاق، تبار و نبیرۀ امیم بن لاوذ (کیومرث) بودند» (همان: ۴۸). «امیم بن لاوذ بن سام از اعقاب آرام بن ارفخشد بن سام بن نوح است» (آریانپور، ۱۳۹۲: ۱۷۶). به باور آریانپور «کیومرث در حدود شش یا هفت هزار سال قبل از میلاد، از بینالنهرین در فروغ، در راه خورشید به سوی نیمروز (زرنگ) فرا آمده و به فرمان اهورا مزدا، بلخ و بامیان را بنیاد نهاده است» (همان)؛ تبار کیومرث در زابلستان، تمدن و فرهنگ ویدی را به وجود آورد که رجال سیاسی و مفاخرشان پیشدادیان و کیانیان بودند و در این سرزمین، بومیان منطقه شمرده میشدند (آریانپور، ۱۳۷۶ الف: ۱۳). آریانپور معتقد بود کیومرث، پدر آریاها و تبار او از نژاد «هندو آرینِ» اصطلاحی و از نژاد اروپایی نبودهاست؛ زیرا نام و عنوانِ نژاد و زبان مشترک «هندو آرین» و «هندو اروپایی» یک نام و عنوانِ جدید و جعلی است؛ بلکه کیومرث و فرزندان وی از نژاد شرقی آسیایی و از زیر مجموعۀ اقوام و نژاد سامی بودند و روی هم رفته چهرۀ شرقی و نزدیک به دراویدیان سِند داشتهاند؛ چهرهای که از قرن نوزده به این سو، به نام نژاد ترک و مغول یا به نام نژاد زرد خوانده شده است.
آریانپور نظریۀ مشهور و رایج نژاد مشترک آریایی و نیز مهاجرت آریاییها از شمال (سیبری، جبال آلپ و استپهای جنوب روسیه) به جنوب و غرب جهان را نادرست و تمام مستندات آن را سیاسی میدانست. او «معتقد بود که ساکنان باستانی و بومی حوزۀ جبال پامیر و هندوکش و بابا یعنی حوزۀ دریاهای بلخ و هیرمند و هَری و مَرغاب و کابل، از دوران اساطیر تا زمان اسکندر مقدونی به نام «آریان» و از تبار کیومرث (بانی شهر بلخ) یاد شدهاند. از زمان اسکندر تا دورۀ ظهور اسلام به نام زابلی و در قرون نخستین اسلامی به نام خراسانی و سیستانی و در زمان حکومت ترکان و مغولان به نام غوریان و از زمان امیر تیمور به این سو به نام «هزاره» گفته شدهاند» (کیانی، ۱۳۹۶).
آریانپور با بهرهگیری از منابع دستاول هر دوره (عصر پیشدادی و کیانی، عصر اسکندر، سلسلههای ترکی، عصر اسلامی) چارچوب نظریۀ خود را شکل داده و با استناد به مؤلفهها و عناصر مهمی مانند جغرافیا، زبان، چهره، آثار باستانی، آداب و رسوم هزاره، آن را تبیین میکند. او معتقد است ایران کهن و سرزمین افغانستان فعلی به دو بخش زابلستان و کابلستان تقسیم میشده است. محدودۀ جغرافیایی آن، «از شرق به رود سِند و از غرب به بیابان نمک و کویر لوت و از شمال به رشتهکوه آن سوی جیحون و در پشت سُغد (ترمذ) و از جنوب به اقیانوس هند محدود بوده است» (آریانپور، ۱۳۹۳: ۶۰۷). از دیدگاه او «زبان دری، زبان ملی و مادری قوم هزاره است» (آریانپور، ۱۳۷۶ ب: ۱۷۲) و در زبان هزارگی واژههای اصیل و قدیمی یافت میشود. این زبان به لحاظ سابقه و خاستگاه نیز «قریب دو هزار سال قبل از ظهور اسلام در سرزمین خراسان، یعنی آریانای باستان مورد گویش و محاوره بوده» (همان: ۱۷۳) و «هنگام تلاقی عربها با خراسانیان در برابر زبان عربی عرض اندام میکرد و زبان کامل بود» (همان: ۱۹۳). آریانپور همچنین معتقد است چهرهای که امروزه به نام چهرۀ آریایی معروف شده، قراردادی، سیاسی و جعلی است و چهرۀ آریاهای اوستایی و چهرۀ زابلیان باستانی به چهرۀ هزارگی نزدیک بوده است. او نوشته است: «چهرۀ هزاره، چهرۀ پیشدادیان و کیانیان زابلی است که تندیسها و نقاشیهای موجود، خود بیانگر این حقیقت میباشد» (آریانپور، ۱۳۹۲: ۱۹۶).
ابعاد جامع نظریۀ آریانپور را میتوان در آثار و تألیفات او که برخی چاپ نشده و به صورت دستنویس است و کتاب بامیان خاستگاه هزارهها (۱۳۹۲ ش) و مقالاتی در فصلنامههای نگاه فردا، دُر دَری، سراج و چند نشریۀ دیگر ملاحظه کرد.
همچنین فعالیتهای فرهنگی او بدین شرح است: شرکت در حدود پانزده جلسه میزگرد علمی دربارۀ تاریخ تشیع در خراسان در شبکۀ جهانی اهل بیت؛ سخنرانی در همایش بامیان باستان در دانشگاه قزوین؛ سخنرانی در همایش دانشجویی «غزنی، پایتخت فرهنگی جهان اسلام» در اصفهان؛ سخنرانی در میزگرد بامیانشناسی، برگزار شده بهوسیلۀ مجمع فرهنگی سلام؛ سخنرانی در تجلیل از «پنجهزار شهید زندانهای کابل» برگزار شده بهوسیلۀ ستاد یاد یارِ مهربان، اصفهان.
آریانپور سرانجام در اول جدی سال ۱۳۹۴ ش / ۲۰۱۵ م، در شهر قم درگذشت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. او از دو ازدواجش سه فرزند به نامهای محمد، محمدحسین و حسین دارد.
منابع: آریانپور، م. الف. (۱۳۷۶ الف). خراسانیان در قرون وسطی. قم: احسانی؛ آریانپور، م. الف. (۱۳۷۶ ب). «هزارهها و زبان دری». در فصلنامۀ سراج. سال سوم. شماره ۱۱. صص ۱۷۰ تا ۱۹۶؛ آریانپور، م. ع. (۱۳۹۲). بامیان خاستگاه هزارهها. کابل: عارف؛ بارکزایی، امیر عبدالرحمان. (۱۳۲۱). تاج التواریخ. تهران: دارالخلافة؛ تیمورخانوف، ل. (۱۳۷۲). تاریخ ملی هزاره. ترجمۀ عزیز طغیان. قم: اسماعیلیان؛ خاوری، محمدتقی. (۱۳۸۵). مردم هزاره و خراسان بزرگ. تهران: عرفان؛ دلجو، عباس. (۱۳۹۴). تاریخ باستانی هزارهها. چاپ دوم. کابل: مقصودی؛ رضایی گرشستانی. (۱۳۹۶). مصاحبۀ عبدالعلی عادلی با رضایی. ۱۵ عقرب ۱۳۹۶؛ رهین، سید مخدوم. (۱۳۶۱). اشک خراسان. مجموعۀ چندگفتار. بیجا، بینا؛ فوشه، موسیو. (۱۳۳۷). تمدن ایرانی. ترجمۀ عیسی بهنام. تهران: نشر کتاب؛ کیانی، محمدفاضل. (۱۳۹۶). مصاحبۀ عبدالعلی عادلی با محمدفاضل کیانی. ۲۸ عقرب ۱۳۹۶؛ محمدی شاری، شوکتعلی. (۱۳۹۲). دُرّ اوستایی در صدف لهجۀ هزارگی. کابل: صبح امید؛ موسوی، سید عسکر. (۱۳۸۷). هزارههای افغانستان. ترجمۀ اسدالله شفایی. قم: اشک یاس؛ یزدانی، حسینعلی.(۱۳۸۵). پژوهشی در تاریخ هزارهها. جلد ۱ و ۲ در یک مجلد. تهران: عرفان.