سِمَت اجتماعی
مؤلف: صدیقه هاشمی
جلد اول، ویراست دوم
این عنوان در مناطق هزارهجات، یادآور دورانی است که روابط اجتماعی مبتنی بر سیستم مالکیت زمین بود و بر همین اساس، این افراد، صاحبان نفوذ و قدرت در منطقه بودند. ارباب در هزارهجات به حیث رهبر و بزرگ چند خانواده است. بعضاً یک قریه یک ارباب داشته است و گاهی هم چند ارباب داشته است. ارباب غالباً مالک زمینهایی بوده است که خانوادههای تحت کنترل وی در آن زندگی و زراعت میکردهاند و در برخی موارد خانوادههای تحت کنترل ارباب برای خود زمین داشتهاند.
همچنین گاهی یک ارباب، خانوادههایی را تحت کنترل داشت که از هم نسبتاً دور بودند (نائل، ۱۳۹۷، ج ۳: ۷۵). داویدف در مقالۀ «مجتمع روستایی هزارههای افغانستان مرکزی» مینویسد در دهات هزارهنشین روش «کارتهسازی» و ادارۀ آن وجود داشته است. هر کارته در رأس خود ارباب مخصوص دارد. او به نقل از شورمان مینویسد: «اصطلاح ارباب در هزارهجات بر رئیس چندین دستگاه زمینداری اطلاق میشود و احیاناً یک کارته میتواند یک ارباب و یا چندین ارباب داشته باشد…» (نائل، ۱۳۹۷، ج ۱: ۱۴۰). در دورههای مختلف تاریخی و در مناطق مختلف هزارهجات، گاهی میرها و گاهی اربابها قدرت بیشتری داشتند و همۀ آنها، به نوعی، نقش رابط و واسطه میان حکومت و مردم را ایفا میکردند.
گرچه در مناطق مختلف، تفاوتهایی در اهمیت نقش و موقعیت اجتماعی هرکدام از سِمَتهای فوق وجود داشته است، به طور کلّی میتوان گفت تا قبل از دورۀ امیر عبدالرحمان خان، دهۀ ۱۲۷۰ ش / ۱۸۹۱ م در رأس طبقهبندی جامعۀ هزاره، خانهای زمیندار یا میرها بودند. پس از میرها، اربابها قرار داشتند که عامل انتقال و اجرای اوامر و تصمیمهای میرها در سطح جامعۀ روستایی محسوب میشدند (عبدلی، ۱۳۹۱: ۲۸۸). پس از سال ۱۲۷۲ ش و شکست هزارهها در جنگ ارزگان، این طبقهبندی به طور کلّی تغییر یافت و پس از ۱۲۹۸ ش، ساختار جدیدی پدید آمد. پس از آن، رهبری جامعۀ هزاره از دست میرها به دست اربابها افتاد (موسوی، ۱۳۷۹: ۱۵۰). اصطلاح میر به تدریج کاملاً فراموش شد و ارباب و مَلِک که هنوز در هزارهجات مصطلح است، جایگزین آن شد (همان: ۱۷۹). پس از ۱۲۷۲ ش در نتیجۀ سیاستهای قومی عبدالرحمان خان، دیگر نشانهای از استقلال داخلی و خودمختاری سابق هزارهجات وجود نداشت و ادارۀ تمام امور مربوط به رهبری و حکومت، با مقامات و حکّام دولتی بود. سیستم قبیلهای هزاره متلاشی شد و یکباره خانهای قدرتمند با مقامات حکومتی جابهجا شدند. برای اینکه اوضاع تحت کنترل درآمده و آرام شود، مقامات رسمی، بعضی هزارههای نامدار و صاحبنفوذ را به عنوان اربابها معرفی کردند. اربابها، حلقه اتّصال بین تودههای هزاره و مقامات اداری حکومت بودند که از کابل فرستاده میشدند. این اربابها کسانی را به عنوان معاون (داروغه) در کنار خود داشتند که به عنوان مأموران رابط بین روستاییان و اربابان کار میکردند. اما امور داخلی روستاها به دست ریشسفیدها و اربابها بود و در این میان، اربابها معمولاً مسئول حل موضوعات اداری با حکومت بودند (پولادی، ۱۳۸۷: ۴۵۶ و ۴۵۸). ارباب از نظر موقعیت سیاسی و اقتصادی جایگاهی والا داشت و منصب وی کاملاً رسمی محسوب میشد (عبدلی، ۱۳۹۱: ۲۸۸).
پس از کودتای ۱۳۵۷ ش / ۱۹۷۸ م با تغییر اوضاع سیاسی جامعه، در رتبهبندیها و مناصب موجود نیز تغییراتی رخ داد و اربابها منزلت گذشتۀ خویش را از دست دادند. بسیاری از آنها در جریان درگیریهای احزاب و گروههای سیاسی با حکومت، کشته شدند. بسیاری از احزاب سیاسی در ابتدای فعالیتهای خود، مرامی انقلابی و ضدفیودالی داشتند و با نفوذ مالکان و اربابهای هزاره مخالفت میکردند (بهمنی قاجار، ۱۳۹۱: ۱۸۵). اما برخی از آنها مانند شورای انقلابی اتفاق اسلامی افغانستان با تکیه بر نیروهای سنتی همچون اربابهای هزاره و آخوندهای سنتگرا بودند که توانستند اختیار برخی از مناطق هزارهجات را از حکومت وقت بازستانند (همان: ۱۵۵).
منابع: بهمنی قاجار، محمدعلی (۱۳۹۱). جایگاه سیاسی و اجتماعی شیعیان در افغانستان. تهران: مؤسسۀ مطالعات اندیشهسازان نور؛ پولادی، حسن (۱۳۸۷). هزاره ها. ترجمه علی عالمی کرمانی. تهران: عرفان؛ عبدلی، حسین (۱۳۹۱). شیعیان افغانستان. تهران: مضراب؛ موسوی، سیدعسکر (۱۳۷۹). هزارههای افغانستان. تهران: موسسۀ فرهنگی هنری نقش سیمرغ؛ نائل، حسین. (۱۳۹۷). مسائل هزاره. جلد اول. چاپ اول. کابل: بنیاد اندیشه؛ نائل، حسین. (۱۳۹۷). مسائل هزاره. جلد سوم. چاپ اول. کابل: بنیاد اندیشه.