جنگ سه ساله
مؤلف: پروین ولیزاده
جلد اول، ویراست دوم
حملۀ امیر عبدالرحمان خان به ارزگان از ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۱ ق / ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ م اتفاق افتاد. عبدالرحمان از زمان به قدرت رسیدن به فکر تسخیر ارزگان و مناطق اطرافش بود. در ابتدا، از پاینده خان فرزند جرس خان از میران مالستان خواست تا با سپاه دولتی و توپخانه به ارزگان حمله کند و بعد از پیروزی، خود حاکم آنجا شود. اما او قبول نکرد و گفت که راههای ارزگان دشوارگذر و کوهستانی است و اردوی دولتی تلف خواهد شد. عبدالرحمان او را دستگیر و زندانی کرد و پاینده خان در زندان درگذشت (ارزگانی، بیتا: ۱۲۶ و ۱۲۷).
حملۀ عبدالرحمان به ارزگان در سال ۱۳۰۸ ق / ۱۸۹۱ م آغاز شد و در این حمله، مناطق اجرستان (دایه)، زَولِی، سلطاناحمد، دایچوپان، شُویْ، بوباش و سهپای، تِیرِین، گِیزو، چُورَه، تَمَزو، کَمْسُون، مالستان، شیرداغ و بخشهایی از جاغوری درگیر جنگ شدند (رک: ارزگان. ولایت؛ رک: ارزگان خاص. ولسوالی در ولایت ارزگان).
در سال ۱۳۰۱ ق / ۱۸۸۳ م طوایف پَشِی، شیرداغ و قَلَندَر از اطاعت حکومت سر باز زدند و به جنگ روی آوردند. این طوایف با همکاری مشترک سپاه دولتی و نیروهای هزاره با سرپرستی برخی از میران هزارۀ غزنی، سرکوب شدند. همچنین نیروی بزرگی به همراه توپخانه به محل زندگی هزارههای صحبت خان فرستاده شد (پولادی، 1381: ۳۲۱). در قسمتی از یادداشتهای روزانۀ انگلیسیها آمده است که در جریان سرکوب هزارههای میاننشین ۶۰ تا ۸۰ تن به شمول کودکان کشته شدند و ۳۰ تا ۴۰ زن و کودک اسیر شدند و یکی یکی به وسیلۀ سربازان پیاده فروخته شدند و زمانی که یک زن برای شکایت بابت قتل فرزندش نزد فرمانده آنان عبدالرشید آمد، به ضرب شمشیر او زخمی شد (Gulzari، 2018: 293). در چنین وضعیتی تعدادی از بزرگان هزاره و سادات ارزگان چون ملک رجبعلی، نجفعلی، داوود خان، علیمحمد سلطان، میرزا علیپناه، ملک عزیز، علیشیر، علینقی سلطان، احمد سلطان، عباس مهتر، علیاکبر مهتر، سید یوسف، سیدعلی حسن شاه، شاه علیگک، سید شاه، سید کلبحسین و سید شاهمظفر نامهای برای اعلام اطاعت و فرمانبرداری خود، به پیرمحمد خان، حاکم جاغوری فرستادند. او نامه را به کابل فرستاد. عبدالرحمان در جواب نامۀ آنان، به حکمران قندهار دستور داد که کار مردم ارزگان را با بزرگان آنان که از روی میل و اراده اعلام فرمانبرداری کردهاند، درست کند و برایشان عُشر شرعی تعیین شود (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۱۴۱ و ۱۴۲).
اهداف عبدالرحمان از حمله به ارزگان: دشمنی عبدالرحمان با هزارهها و تصمیم او به نابودی این قوم، بارها و در منابع مختلف بیان شده است. عبدالرحمان بارها در دستورهای خود نابودی هزارهها را میخواهد:«نگذارید نامی از آنان در مملکت افغانستان باقی بماند» (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۱۰۵۵). کلاوس فردیناند در صفحۀ ۱۲۸ کتاب خود به نقل از عبدالرحمان به قبایل احمدزی و مومند (مهمند) دستور میدهد به جنگ هزارهها بروید، سرهایشان مال من و اموالشان مال شما (Ferdinand، 1962: 128).
یکی از اهداف مهم عبدالرحمان در حمله به ارزگان، تملک زمینهای هزارهها بود. عبدالرحمان در پیامهای زیادی وعدههایی به طوایف افغان داد و آنان را ترغیب و تشویق کرد تا در جنگ شرکت کنند. برای مثال در ۲۶ شوال ۱۳۰۹ ق / ۲۴ می ۱۸۹۲ م عبدالرحمان میخواهد از صدهزار نفر طایفۀ درانی پنجاه هزار نفر برای جنگ فرستاده شود. او برای تحریک و شرکت آنان در جنگ پیام میدهد که از نیت عبدالرحمان آگاه باشند که میخواهد اراضی و املاک هزارهها را به مردم درانی بدهد (همان: ۹۳۱). عبدالرحمان فرمان داد تا زمین، املاک و چراگاهها و مراتع هزارهها به عنوان پاداش جنگ به قبایل و عشایر کوچی داده شود. در این رابطه فردیناند در بخشی از کتاب خود نوشته است، از طرف عبدالرحمان، قاضی یعقوبعلی مسئول توزیع زمینها و چراگاههای هزارهها در بین کوچیها مقرر شد. او تمام مَلکها و خانهای کوچی را خواست و اکثریت املاک و چراگاههای خوب و مهم هزارهها را به قبایل مومند و احمدزایی داد و آنان هر اندازه زمینهای زراعتی و چراگاههای مرغوب هزارهها را که میخواستند، تصاحب کردند (Ferdinand, 1962: 128). همچنین عبدالرحمان میخواست با حمله به ارزگان و تسلط بر آنجا، قدرت و اقتدار خود را نشان دهد زیرا در گذشته پادشاهانی چون اسکندر و نادر شاه افشار نتوانسته بودند بر هزارهجات تسلط یابند (یزدانی، ۱۳۷۰: ۱۹۶).
نقش انگلستان در جنگ ارزگان: برخی از نویسندگان و محققان همچون شاه علیاکبر شهرستانی در مقالۀ «علل و عوامل دشمنی عبدالرحمان با هزارهها» صفحۀ 26 تا 43 مجلۀ غرجستان، شمارۀ ۹؛ حسینعلی یزدانی در کتاب صحنههایی از تاریخ خونین هزارهها، صص ۱۸۷ تا ۱۹۱ و مهدی فرخ در کتاب تاریخ سیاسی افغانستان، ص ۳۳۵ عقیده دارند که انگلستان به خاطر منافعی که در افغانستان داشته، محرک عبدالرحمان در حمله به ارزگان بوده است. گلزاری در کتابش مینویسد که حکومت بریتانیا مستقیم در اعزام نیرو دخیل نبود، اما عوامل خود را برای مشاهدۀ پیشرفت امیر به سراسر منطقه فرستاد (Gulzari، 2018: 287). در جمادیالثانی ۱۳۰۲ ق / مارچ ۱۸۸۵ م در راولپندی، عبدالرحمان با نمایندۀ انگلستان در هند دیدار میکند و معاهداتی امضا میکند. سیاست خارجی افغانستان به انگلیسیها واگذار میشود و در عوض هرات به عنوان جبهۀ دفاعی انگلستان در برابر روسیه انتخاب میشود. در این دیدار اسلحه و تجهیزات زیادی به افغانستان فروخته شد، از جمله ده عراده توپ بزرگ برای کوبیدن قلعه (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۲۰۳ تا ۲۱۸). کاتب در رویدادهای جمادیالثانی ۱۳۱۴ ق مینویسد شش عراده توپ برنجی قاطری که از زمان جنگ با هزارهها تا این وقت در آنجا بود، به کابل آورده شد (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۲: ۹۴۹).
بعد از جنگ، افغانهای سرحدی هند که همیشه مایۀ دردسر دولت انگلیس بودند در هزارهجات جا و مکان داده شدند و بدون شک یکی از عوامل پیروزی سپاه عبدالرحمان در جنگ استفادۀ آنان از سلاحهای پیشرفتۀ آن زمان بود که همه را انگلستان به دولت افغانستان داده بود. ارزگان با مناطق اطرافش در حدود ۱۶۰۰ قلعه داشت و برای کوبیدن و تخریب این قلعهها از توپهای انگلیسی استفاده شد.
تلاش عبدالرحمان برای جذب سران هزاره: در میان سران هزاره افراد زیادی بودند که به منظور بهدستآوردن موقعیتهای اجتماعی همکار دولت بودند. عبدالرحمان نیز با دادن وعدههای بسیار، برخی از میران بانفوذ را با خود همراه کرده بود (پولادی، ۱۳۸۱: ۳۱۳). به همین منظور تعدادی از میران دو طایفۀ دایزنگی و دایکندی چون محمدامیر بیگ ایلخانی، حسینعلی بیگ، علیجان بیگ، قاسمعلی بیگ، یزدانبخش بیگ، محمدحسین بیگ، حسن بیگ و سید رضابخش، مرتضی بیگ، ابراهیم بیگ و قنبرعلی بیگ در سال ۱۲۹۹ ق / ۱۸۸۱ م به کمک محمدعلم خان افشار، حاکم دایزنگی و دایکندی به کابل خواسته شدند و از هدایا و مواهب شاهانه برخوردار شدند. میر سلمان بیگ نیز بعد از دیدن مواهب اهداشده به میران و همچنین به خاطر رقابت و حسادتی که با دیگر میران داشت، شخصاً به دیدار عبدالرحمان رفت و اعلام اطاعت کرد (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۶۴ و ۶۵). بعد از این اتفاق، به تدریج تعداد دیگری از میران هزاره به خاطر رقابت و دشمنی با یکدیگر و به انگیزۀ کسب منافع، اطاعت خود را از دولت اعلام کردند. در سال ۱۳۰۳ ق / ۱۸۸۶ م طایفۀ پهلوان با میرزا حیدرقلی از گماشتگان حاکم قندهار در تیرین مکاتبه میکند و اعلام اطاعت میکند (همان: ۳۲۷).
عبدالرحمان قصد داشت که قبل از حمله، سران طوایف هزاره را با خود همراه کند و از سال ۱۳۰۴ ق تلاشهایی را از طریق برخی میران هزارۀ دایزنگی و دایکندی آغاز کرد تا سران طوایف را در ابتدا با تطمیع و بخشش هدایا و تعیین مواجب جذب دولت کند.
به همین منظور عبدالرحمان در روز ۸ صفر ۱۳۰۴ ق / ۵ نوامبر ۱۸۸۶ م میر یوسف بیگ، محمدامیر بیگ ایلخانی، محمدکریم بیگ، علیجان بیگ، یزدانبخش بیگ، سید رضابخش، مرتضی بیگ، ابراهیم بیگ و رضاقلی بیگ را به کابل خواست و از طریق آنان، پیام دعوت به اطاعت، به سران طوایف سهپای دایزنگی، فولاده در حجرستان، زَولِی، سلطاناحمد، ارزگان، شُوی، بوباش و غیره فرستاده شد. در این نامه از سران طوایف خواسته شد که همانند میر فیضک بیگ، اقبال بیگ و محمدرضا بیگ سهپای از حکومت مرکزی اطاعت کنند. گفته شد که میران دایزنگی به سوی شما برای اتمام حجت فرستاده میشوند و اگر گفتۀ آنان را که دستور دولت است، نپذیرید، آنان فرمان دارند که شما را به زور وادار به اطاعت کنند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۳۵۳). سران طایفۀ فولاده در حجرستان اولین گروه بودند که اطاعت دولت را پذیرفتند و با میران هزارۀ دایزنگی همکاری کردند. بعد از آنها، محمدعظیم بیگ نیز اعلام اطاعت کرد و به عبدالرحمان نوشت: خود را غلام و تابع امر پادشاه میدانم و میتوانم دروازۀ ورود شما به اجرستان، محل زندگی طوایف فولاده و دایه باشم و از آنجا به تسخیر ارزگان کمک کنم و در عوض خواهان دریافت لقب سرداری هستم (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۳۵۳، ۳۸۳ و ۳۸۴). بار دیگر، در ذیالحجۀ ۱۳۰۴ ق میر عظیم بیگ نامههایی به میر یوسف بیگ، محمدامیر بیگ ایلخانی و ابراهیم بیگ سرجنگل میفرستد و مینویسد چنانچه مردم هزاره اطاعت نکنند و سپاه دولتی برای تنبیه آنان فرستاده شود، با تمام توان در خدمت سپاه خواهد بود. این میران پیام میر عظیم بیگ را با نامۀ خودشان به کابل فرستادند و عبدالرحمان از آنان خواست که به میر عظیم بیگ وعدۀ اعطای مقام سرداری بدهند (همان: ۴۵۶).
محمدعظیم بیگ در روز ۱۳ محرم ۱۳۰۵ ق / ۱ اکتوبر ۱۸۸۷ م از عبدالرحمان لقب سرداری دریافت کرد. عبدالرحمان به او وعده داد که بعد از یکسرهشدن جنگ و تصرف هزارهجات، رتبه و مقامی همانند سردار انبیا خان تایمنی به او داده خواهد شد (همان: ۴۸۶و ۷۳۶). در این دیدار عبدالرحمان با او دربارۀ تصرف و فتح ارزگان مشورت کرد و محمدعظیم بیگ گفت که باید از چهار طرف به ارزگان لشکر کشید. در جنگ نه فقط افواج افاغنه، بلکه هزارهها هم شرکت داشته باشند. هزاره در مقابل هزاره باشد و افواج افاغنه پشت سر هزاره قرار گیرد تا به مقصود برسیم (ارزگانی، بیتا: ۱۲۷).
فرستادن پیام به سران هزاره برای اطاعت: در مرحلۀ بعد برای سران طوایف دعوتنامه فرستاده شد و از آنان خواسته شد که اطاعت خود را از دولت اعلام کنند. در ربیعالثانی ۱۳۰۵ ق / ۱۱ دسمبر ۱۸۸۷ م به دست محمدعظیم بیگ سهپای، یازده نامه به نام بزرگان طوایف یازدهگانه هزاره چون عنایت خان، حاجی، باسِی، پنجپای، میرآدینه، حاجی خان، دولت، عزیز، اسکه، سلطاناحمد، زَولِی، ارزگان، صحبت خان، شُوی، بوباش، قَلَندَر، پشی و شیرداغ صادر شد. در این نامه تمام اقوام ساکن افغانستان یکسان و پیرو یک قبله و کتاب خوانده شدهاند و سردار عظیم بیگ به عنوان مأمورِ بیعتگرفتن از بزرگان هزاره معرفی شده است (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۴۹۱). همچنین قبل از رسیدن نامهها به بزرگان هزاره، جمشید خان پسر محمدباقر سلطان جاغوری از طرف عبدالرحمان مأمور صحبت با بزرگان ارزگان، شوی، بوباش، قلندر، پشی و شیرداغ شد. در نهایت او بزرگان این طوایف را راضی کرد که یک فوج پیاده و یک فوج سوارهنظام از مردم قزلباش و هزارۀ محمدخواجه، چهاردستۀ جاغوری و جِغَتُوی غزنی داخل مناطق آنها شود. ولیکن تا زمان ورود لشکر پادشاهی به آن سرزمین، این قرارداد مخفی بماند. جمشید خان از آنها عهدنامۀ مؤکد به سوگند به نام خداوند و پنج تن بزرگوار گرفت که هر کس از آنها در زمان رسیدن لشکر اطاعت نکند، با زور و جبر هدایت شود (همان: ۴۹۳). حسن پولادی توافق سران ارزگان با جمشید خان را با استناد به سخن یکی از رؤسای ارزگان، بنا به چند شرط میداند. آنها نیروهای دولتی را با این شرط پذیرفتند که دژ نظامی در ارزگان بسازند و در مقابل، هزارهها هم استقلال داخلی خود را حفظ کنند و به مدت چند سال از مالیات معاف باشند (پولادی، ۱۳۸۱: ۳۰۵).
در رمضان ۱۳۰۵ ق / می ۱۸۸۷ م میران دایزنگی و دایکندی به «فرمان طلب» به کابل حاضر میشوند و خبر اطاعت برخی سران هزاره را به اطلاع عبدالرحمان میرسانند و اینکه آنان خواهش ارسال لشکر نظامی را دارند که با همراهی لشکر، هر که فرمان نپذیرد، نابود شود. کاتب در اینجا مینویسد که حکومت آمادگی ارسال لشکر را نداشت و کار تسخیر هزارهجات معطل به وقت دیگر شد، زیرا در این زمان عبدالرحمان درگیر جنگ با سردار محمداسحاق خان بود (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۵۱۲). در شعبان ۱۳۰۶ ق / اپریل ۱۸۸۹ م برخی از بزرگان هزاره چون علی اصغر مهتر، اقبالعلی، کلبحسین خان زَولِی و محمد عسکر قاضی ساکن حجرستان و علینقی مهتر و غیره بعد از دریافت «فرمان طلب» به کابل آمدند و اعلام فرمانبرداری از حکومت کردند و خواستند در هنگام برگشت آنان به مناطقشان، اگر مردم طوایفشان از دولت اطاعت نکردند، از طرف دولت لشکر و توپخانه فرستاده شود تا مردم با لشکر وادار به اطاعت شوند. با این درخواستِ بزرگان هزاره و اینکه عبدالرحمان هم آرزوی تسخیر هزارهجات را از مدتها پیش در خاطر داشت، در ۸ رمضان ۱۳۰۶ ق / ۸ می ۱۸۸۹ م او تصمیم خود را برای تصرف هزارهجات گرفت (همان: ۶۲۳). در ۲۵ ذیالعقدۀ ۱۳۰۷ ق / ۱۳ جولای ۱۸۹۰ م بار دیگر میران دایزنگی به کابل خواسته شدند و از هدایای نفیس بهرهمند شدند (همان: ۷۳۸و ۷۴۸).
اعزام افراد به هزارهجات برای سنجش راهها و مسیرهای حمله: عبدالرحمان در ۸ رمضان ۱۳۰۶ ق / ۸ می ۱۸۸۹ م به حکمرانان غزنین، قندهار، پشترود، سیغان و کَهمرد چون محمدحسن خان، نورمحمد خان، مولاداد خان و میر بدل بیگ در اطراف شرقی، جنوبی و شمالی کوهستان هزارهجات دستور داد که از هر طرف دو مرد هوشیار و راستکار داخل سرزمین هزارهجات شوند و مقدار مسافت، آسانی و دشواری راهها، مسیرهای مستقیم و منحنی، جایگاههای حرکت و فرود سپاه، تنگی و گشادی راه و جمعیت مناطق را شناسایی کنند و بسنجند و گزارش نقطه به نقطۀ آن را بدهند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۶۲۳).
کاتب در سراجالتواریخ مینویسد که سردار نورمحمد خان حکمران قندهار، سید نجفشاه ساکن چهاردهنه و محمدجان کندکانی قزلباش را از قندهار در ۱ شوال ۱۳۰۶ ق / ۲۹ جولای ۱۸۸۹ م راهی ارزگان کرد و دستور داد که از ابتدا تا انتهای آن را خوب مشاهده کنند و مسیرهای عبور لشکر و جمعیت همۀ مناطق را گزارش دهند. همزمان با اعزام این دو نفر، دو گروه دیگر از مسیر ولایت غور، مالستان و اجرستان به هزارهجات فرستاده شدند. همۀ این افراد در دهۀ سوم ذیالحجه ۱۳۰۶ ق / ۲۷ اگوست ۱۸۸۹ م وارد مزارشریف شدند و از مشاهدات خود به هزارهجات، به عبدالرحمان گزارش دادند و عبدالرحمان برای هریک ماهی سی و شش هزار روپیه معاش تعیین کرد (همان: ۶۲۶ تا ۶۵۰).
تعیین اردوگاههایی برای سپاه، قبل از حمله به ارزگان: قبل از حمله به ارزگان، نقاطی برای اقامت و انبار آذوقۀ سپاه انتخاب شد. در ۲۵ ذیالعقده ۱۳۰۷ ق / ۱۳ جولای ۱۸۹۰ م عبدالقدوس خان مأمور اقامت در بامیان شد و در اواخر محرم سال ۱۳۰۸ ق / سپتمبر ۱۸۹۰ م با سپاه و اسلحه در آنجا مستقر شد (همان: ۷۳۸ و ۷۴۸). در ربیعالاول ۱۳۰۸ ق / اکتوبر ۱۸۹۰ م غلامحسین خان از چهاردستۀ غزنی مأمور گدامداری در تمزان مقرر شد تا علوفه و آذوقۀ سپاه را در آنجا مهیا کند (همان: ۷۵۶). در ورس علوفه و مواد غذایی جمعآوری و ذخیره شد. این مواد شامل گندم، جو، آرد، مسکه و گوشت بره بود. همچنین دستور داده شد که مالیات مردم هزاره به جای نقدی به صورت غیرنقدی دریافت شود و برای زمان حمله ذخیره شود (پولادی، 1381: ۳۳۸). تَمَزان به این علت انتخاب شد که از آنجا فرستادن تدارکات و آذوقه برای سپاه، از مسیرهای گیزو، چوره و تیرین آسان بود (گلزاری، بیتا: ۲۵).
حوادث قبل از تصرف ارزگان در سال ۱۳۰۸ ق: در ربیعالاول ۱۳۰۸ ق / اکتوبر ۱۸۹۰ م بزرگان طایفۀ دایه اعلام اطاعت کردند و عبدالقدوس از بامیان به سران زَولِی، ارزگان، شُوی، بوباش، قَلَندَر، دایچوپان و سهپای دایزنگی که هنوز جواب نامۀ دولت را نداده بودند، پیام داد که اعلام فرمانبرداری کنند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۷۵۶). عبدالقدوس در جمادیالاول ۱۳۰۸ ق / دسمبر ۱۸۹۰ م در تَمَزان مستقر شد و دستور تهیۀ علوفه برای سپاه را صادر کرد. همچنین از هزارههای دایزنگی نیروی سواره و پیادۀ ایلجاری جمع کرد (همان: ۷۷۱). طوایف کوچی غلزایی و مُهمند در شعبان ۱۳۰۸ ق / اپریل ۱۸۹۱ م به درخواست عبدالرحمان و به خاطر دستیابی به سرزمینهای پر آب و علف هزارهجات، برای شرکت در جنگ اعلام آمادگی کردند. این طوایف چهارصد شتر در اختیار سپاه عبدالرحمان گذاشتند تا تجهیزات جنگی به سوی هزارهجات را حمل کنند و ۲۲۲۲ نفر مسلح در اختیار سپاه نهادند (پولادی، ۱۳۸۱: ۳۵۳).
عبدالقدوس در ۷ ذیالعقدۀ ۱۳۰۸ ق / ۱۴ جون ۱۸۹۱ م مسیرهای چهارگانۀ حمله به ارزگان را با جزئیات مشخص کرد که در هر مسیر کدام افسر با چه تعداد نیرو حرکت کرده و در نهایت در کدام منطقه مستقر شوند تا یکجا و به صورت هماهنگ وارد ارزگان شوند. مسیرهای حمله به ارزگان این گونه مشخص شد: اول، از شمال به طرف جنوب؛ از مناطق سهپای، حجرستان و زَولِی؛ دوم، از طرف شمال غربی به جانب جنوب شرقی با عبور از رود هلمند و طی کردن یک کوتل به گیزو برسند و در این مسیر عشایر متوطنۀ افغان و هزارۀ تِیرِین و دِهراوُد میتوانند پشتیبان سپاه باشند. البته قبل از حمله، گیزو با صلح یا جنگ گرفته شود و تعدادی از میران هزاره در شمار سپاه ملکی و ایلجاری در سپاه حضور داشته باشند و با دو ضرب توپ و یک هزار سوار هزاره با آلات جنگی در گیزو مستقر شوند و در جنگ، قلعهشکستن و تسخیر و تخریب سنگر بر عهدۀ گروه نظام دولتی باشد و باقی امور مانند جنگکردن، تاختن در فراز و نشیب کوهها بر عهدۀ هزارهها باشد. سوم، مسیر حجرستان به سهپای و سپس ارزگان است که در ابتدا حجرستان به صلح یا جنگ تصرف شود و در این منطقه قلعهها خراب شود و اسلحۀ مردم جمعآوری شود و سپاهیان در ابتدا، وسط و انتهای حجرستان مستقر شوند. البته تعداد سپاهی در انتهای آن زیاد باشد تا هم پیشتیبان سپاه باشند و هم بتوانند مردم سهپای را کنترل کنند. چهارم، از سمت جنوب از مالستان به تیرین؛ از این مسیر مردم بادیهنشین به طرف جنوب حرکت کنند و یاریکنندۀ سپاه گیزو باشند و نیز سپاهیانی از هرات، ترکستان و کلات از این مسیر به ارزگان بیایند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۷۸۶ تا ۷۹۰).
ارزگان مهمترین منطقه بود و در قلب «یاغستان هزاره» (به تعبیر عبدالرحمان) قرار داشت. محیالدین مهدی در کتابش تبار و مردم هزاره مینویسد این منطقه شامل ارزگان، حجرستان، زَولِی و سلطاناحمد، دایچوپان، شُوی، بوباش و سهپای بود و شامل ۴۵ طایفۀ هزاره بود (مهدی، ۱۳۹۴: ۳۹۰). به همین منظور در ۱۳ ذیالحجۀ ۱۳۰۸ ق / ۲۰ جولای ۱۸۹۱ م عبدالرحمان ۴۵ فرمان به سران هزاره صادر کرد. این سران به گفتۀ دولت برخی «یاغی» بودند و بعضی اعلام فرمانبرداری کرده بودند که فرقی بینشان نبود. این فرمانها با یک عبارت و با نام برای سران و سرکردگان طوایف حیدر، میرقَدَم، دُونکَه، دایَه، مُراد، حاجی، قَرلُق، دادِی، محمد، پَشتان، هُوشتَوی سِهپای، نِهال، خِیال، دَولتخان، نِیکمحمد، عزیز، اِسکه، اَوْطَنه، عِنایَت، تُغلُقتِیمُور، سِهپای، باسِی، چُوپانَک، میرقُلی، خَرِشنُو، دارُو، ارزگان مانند قاضی میر اکبرشاه، علینقی سلطان، عباس بیگ، علیگوهر بیگ، خداداد بیگ، محمداسلم خان، احمد خان، محمدابراهیم، حسینخان بیگ و میرزا علیمدد بزرگ طایفۀ سلطاناحمد فرستاده شد. در این فرمان عبدالرحمان خود را از طرف خداوند اختیاردار جان و مال مردم معرفی میکند و اطاعت از خود را چون اطاعت از خدا و رسول میداند و عدم اطاعت از پادشاه کشور را دشمنی با خدا و پیامبر خدا به شمار میآورد و از سران هزاره میخواهد اطاعت کنند تا از هدایا و مواهب دولت برخوردار شوند و اگر اطاعت نکنند گرفتار غضب الهی خواهند شد (همان: ۸۱۳ تا ۸۱۸).
تبلیغ برای شرکت در جنگ: در روز ۲۴ ذیالحجۀ ۱۳۰۸ ق / ۱۱ جولای ۱۸۹۱ م، چهارده خبر اعلان جنگ به نام حکام و بزرگان ولایات اطراف هزارهجات مانند غزنی، مُقُر، کَلات، وردک، فراه، پشترود، بهسود، محمدخواجه در غزنی، دِهراوُد، تیرین، خاکریز و غورات فرستاده شد. در آن اعلان آمده بود، برای اتمام حجت با مردم حجرستان، زَولِی، ارزگان و غیره طوایف که اطاعت دولت را ندارند، ۴۵ فرمان فرستاده شده است و بنابراین همه آماده باشید که در صورت تمرّد آنان و نپذیرفتن فرمان به مناطق آنان اعزام شوید. همچنین ماجرای ارسال فرمان اطاعت به بزرگان طوایف در تمام نقاط هزارهجات اعلان شد تا همه مردم هزاره باخبر باشند و اگر بزرگان اطاعت نکنند سرکوبی آنان به عهدۀ تمام مردم افغانستان از افغان و هزاره است که به کمک هم، آنان را گوشمالی دهند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۱: ۸۱۹).
در ۲۰ ذیالحجۀ ۱۳۰۸ ق / ۲۷ جولای ۱۸۹۱ م عبدالرحمان برای تشویق افراد برای شرکت در جنگ، تنها در یک مورد ۳۵۰ خانواده از هزارههای شیخعلی را از کابل به قندهار فرستاد تا به عنوان هدیه به قبایل درانی داده شوند. او همچنین دستور داد ۲۰۰ خانوادۀ دیگر میان قبایل بارکزی تقسیم شود و برای قبایل پوپلزی، الکوزی و نورزی هم هر کدام ۵۰ خانوادۀ هزاره به عنوان برده داده شود (Ibrahimi, 2017: 75). از طرف دربار در ۲۷ ذیالحجۀ ۱۳۰۸ ق / ۷ اگوست ۱۸۹۱ م ابلاغیۀ کمکخواهی به حاکمان و بزرگان و رعیت علاقههای جَلدَک، کَجُور، دِهراود، تیرین، خاکریز، بُغنِی، بُغران (باغران) و مردم کوچی قندهاری فرستادهشد و از آنان خواسته شد با جمعیت ایلات و احشام خود به جانب ارزگان حرکت کنند و زیر امر عبدالقدوس خان کار کنند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۸۲۰).
تصرف ارزگان و مناطق اطراف: بعد از آمادهشدن تمهیدات لازم برای تصرف ارزگان، از ذیالحجۀ ۱۳۰۸ ق / اگوست ۱۸۹۱ م حرکت آغاز شد. عبدالقدوس از گیزَو حرکت کرد تا پشتیبانِ سپاه بهسود و مردم ایلجاری دایزنگی در تسخیر اجرستان باشد. با استقرار سپاه در اجرستان، جنگ مختصری در آنجا رخ داد و بزرگان اجرستان در اطاعت از دیگران سبقت گرفتند و سپاه را در سرزمین خود جای دادند. سپاهیان به جمعآوری اسلحه و آلات جنگ مردم پرداختند و کرنیل محمدالله خان در اجرستان اقامت کرد. کرنیل فرهاد خان با لشکر بهسود و مالستان به طرف میرآدینه حرکت کرد تا از مسیر قولخار به ارزگان وارد شود. او بعد از تسخیر قلعۀ شَشبُرجه و زَولِی به طرف سلطاناحمد حرکت کرد و در آبپران به سپاه عبدالصمد خان پیوست. زبردست خان با ۱۵۰۰ سواره و پیادهنظام از مردم هزاره که در نواحی هرات مسکن داشتند، به تَمَزان رسید. با استقرار عبدالقدوس در تَمَزان مردم اطراف برای اعلام اطاعت به نزد او آمدند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۸۲۰ تا ۸۲۶). این در حالی بود که مردم ارزگان در آستانۀ حمله، مصمم به مقاومت و تقویت مواضعشان و سنگربندی و خندقکاری بودند (گلزاری، بیتا: ۴۸). در این زمان، عبدالقدوس بزرگان طوایف زَولِی، سلطاناحمد، درۀ پهلوان، نیکروز و ارزگان و سی تن از رعایا را نزد عبدالرحمان به کابل فرستاد. آنان هرکدام یک اسب ارزگانی، پیشکش به همراه بردند ولی به محض رسیدن به کابل، همه نظربند شدند و سی نفر رعیت بازگشتند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۸۲۰ تا ۸۲۶). در ۸ محرم ۱۳۰۹ ق / ۱۴ اگوست ۱۸۹۱ م مردم سلطاناحمد و ارزگان عریضهای برای آزادی نظربندان طایفهشان به دست یکی از سادات ارزگان به نام حسین بن سید عطامحمد برای عبدالرحمان فرستادند که پادشاه دستور داد عبدالقدوس به کار آنان رسیدگی کند و عبدالقدوس به فرستادۀ آنها اعتنایی نکرد (همان: ۸۳۱) بعد از این واقعه، نُه تن از مردم ارزگان به عبدالقدوس نامه فرستادند به این مضمون «به یاری پنج تن آل عبا ما مردم بیدستگاه خود را دولت پنجم دانسته و آوازه این دولت پنجم را به معاونت شاه اولیای جهان در جهان گوشزد خلق خدا خواهیم کرد و امر پادشاه افغان را گردن نخواهیم نهاد». این نُه تن بازداشت شدند (همان: ۸۳۲). هفت تن از آنها به نامهای سید یوسف بن سید جعفر از قغطه، فیضالله بن زوار از درۀ پهلوان، محمدعلی بن محمد از شِیخَه، خداداد ولد مولاداد از نیکروز، جمک ولد جمشید از سیاهقُول، اسماعیل خان فرزند برخوردار از شِیخَه و علینقی سلطان بن بهادرسلطان زندانی شدند و بعد به همراه سردار محمدعظیم خان سهپای به کابل فرستاده و همه کشته شدند (همان: ۸۴۲).
فرمان جمعآوری نیرو به نام حکم جهاد در ۱۱ محرم ۱۳۰۹ ق / ۱۷ اگوست ۱۸۹۱ م به قبایل دُرانی ساکن قندهار داده شد و سران قبایل بناچار پذیرفتند. این فرمان در مناطق شمالی، شرقی، غربی قندهار مثل دامَن، جَلدَک، دِهْرَند، تیرین، وَهالا، خاکریز و نِیش اجرا شد و حاکمان برای ترغیب مردم، جنگ را مذهبی خواندند و گفتند وظیفۀ هر مؤمن است که در این جنگ شرکت کند و با دشمن مقابله کند (گلزاری، بیتا: ۴۸).
کاتب در سراجالتواریخ مینویسد که در صفر ۱۳۰۹ ق / سپتمبر ۱۸۹۱ م مناطقی از هزارهجات با جنگهای خفیف به تصرف سپاه عبدالرحمان در آمد. مژدۀ فتح و تسخیر هزارهجات به قندهار فرستاده شد و حکمران قندهار به خاطر این پیروزی ۲۱ ضرب توپ شادیانه شلیک کرد و این خبر را به کابل فرستاد (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۸۳۶).
عبدالقدوس در ادامۀ مسیر در روز ۱۴ صفر ۱۳۰۹ ق وارد چُورَه شد و بعد از نظم و نسق دادن به چوره، در روز هفدهم صفر به طرف چنارتو حرکت کرد. فرهاد خان که در این زمان به آبپَران رسیده بود با برخی هزارهها در زردَک درگیر شد و همۀ آنها را که نه تن بودند، کشت و ۱۵۰ نفر از مردان و زنان آنجا را اسیر و در غل و زنجیر کرد و تحویل سپاه داد. به همین ترتیب زَولِی و سلطاناحمد را تصرف کرد و خود به طرف ارزگان به راه افتاد (همان: ۸۴۰). عبدالقدوس خان از چنارتو بدون هیچ مانعی وارد ارزگان شد و فرهاد خان هم در اواخر صفر به او پیوست و در اول ربیعالاول با ۲۰۰۰۰ نیرو در ارزگان مستقر شدند. عبدالقدوس به خاطر کمبود علوفه دو سوم لشکر را رخصت کرد و یک سوم را در ارزگان نگه داشت (همان: ۸۴۰).
خیزش مردم: محمدامین احمدی در سخنرانی خود در ارگ ریاست جمهوری در ۲۱ دلو ۱۳۹۵ ش با عنوان «تسخیر هزارۀ یاغستان به روایت سراجالتواریخ» وقایع و اتفاقات ارزگان بعد از تصرف را بر اساس سراجالتواریخ به چند واقعه، عامل و رویداد گزارش میدهد: واقعۀ نخست این که افواج ایلجاری و نظامی به جای اینکه در قلعههای نظامی اسکان داده شوند، در قلعههای مردم جای گرفتند و این کار باعث افزایش فشار روحی و اقتصادی بر مردم شد. واقعه دوم برنامۀ خلع سلاح بود. در آن زمان مردم حق داشتند که مالک اسلحه باشند و برای تأمین امنیت اسلحه حمل کنند. قرار بود اسلحۀ مردم به صورت امانت و به طور موقت جمعآوری شود و این برنامه در عمل با بیرحمیهای زیادی انجام شد. عامل سوم این بود که با بیرحمی و ظلم و ستم زیادی از مردم مالیات گرفته میشد. رویداد چهارم دستگیریهای خودسرانه به طور وسیع بود. به گفتۀ عبدالقدوس روزانه پانصد نفر را به مقر او میآوردند و او برای اینکه روحیۀ سرکوب و همبستگی سربازان تحت امرش را خراب نکند، از این اقدام ممانعت نمیکرد. رویداد پنجم به کنیزی و غلامی گرفتن دختران و پسران هزاره بود، رویدادی که در روایتهای تاریخ شفاهی در بین بازماندگان هزارۀ ارزگان و دایچوپان با عنوان جیلبستن و زنجیرکشیدن در دستههای طولانی یاد میشود. رویداد ششم کشتار و اسیرگرفتن مردم مطیع و سر به فرمان در دایچوپان بود. عامل هفتم تعرض و تجاوزهای جنسی بود. عبدالقدوس بیست دختر هزاره را به عنوان سریتی با خود به چُورَه برد و سایر سران سپاه هر کدام به پیروی از او چند نفر از دخترانِ سران هزاره را با همان عنوان گرفتند و حتی عبدالرحمان سهم دربار را خواست (احمدی، ۱۳۹۶: ۱۱۸ و ۱۱۹). کاتب مینویسد عبدالقدوس هزارههای زندانی را روانۀ کابل کرد و دربارۀ منع کردن، مؤاخذه و بازداشت سپاهیان ستم پیشه هیچ اقدام نکرد و به همین خاطر ظلم و ستم شدت گرفت «حتی مرتکب اموری که در شرع مطهر از منهیات است، شدند چنانچه شبی سه تن از سپاهیان در درۀ پهلوان واقع ارزگان به بهانۀ تفنگ جستن به خانۀ مردی که زن جمیلهای داشت درآمده و شوهر آن زن را دست و پا محکم بربسته به مباشرت فعلی که در شرع نمیبایستند کرد، اقدام نموده». برادر آن مرد با چند تن دیگر از هزاره ها با هم پیمان بستند که از چنین زندگی صدبار مرگ بهتر است و چگونه سکوت کنیم و بیغیرت باشیم. این اتفاق باعث شد ابتدا جنگی در درۀ پهلوان رخ دهد و بعد همۀ ارزگان را دربرگرفت. کاتب دربارۀ انگیزۀ قیام هزارهها بعد از تصرف ارزگان نوشته است: «هزارگان دل به دادن سر و اسیر شدن عیال و اطفال و به تاراج رفتن ملک و مال نهاده و آن سه تن سپاهی را کشتند… بر قلعهای که اسلحۀ مردم ارزگان را در آن نهاده بودند ریختند» این قلعه با یکصد پیادهنظام حفاظت میشد و هزارهها شبانه حمله کردند و همه را با کارد به قتل رساندند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۸۸۹ تا ۸۹۱).
آوازۀ قیام مردم ارزگان به مردم دایه، فولاده و اجرستان رسید. آنان نیز که شش ماه و چند روز بود ظلم و ستم سپاهیان را تحمل کرده بودند، ترک اطاعت کردند و به قلعهای که پایگاه محمدالله خان بود، حمله کردند و قلعه را محاصره کردند، تا اینکه شیرمحمد خان و محمدنبی خان به یاری او آمدند و او را نجات دادند (همان: ۹۱۷).
پیوستن میران هزاره به مردم: با قیام مردم ارزگان، میران هزارۀ موجود در سپاه به صف مردم پیوستند. یزدانی از اجتماع مخفیانۀ برخی میران هزاره مینویسد که در اواخر ۱۳۰۹ ق و اوایل ۱۳۱۰ ق آن عده از میران و خانها که تا آن وقت دستگیر نشده بودند، مخفیانه اجتماع کردند و با هم عهد و پیمان کردند و در پشت قرآن مهر کردند که هرگز پیمان نشکنند و هرکس به زادگاه خویش رفته، برای حمله به سپاه دولتی، نیرو جمع کند (یزدانی، ۱۳۷۰: ۲۴۰). سردار محمدعظیم بیگ سهپای نیز به جمع میران معترض پیوست و با جمع زیادی از هزارهها در کوتل کشکول برای سدکردن راه عبدالقدوس در آنجا مستقر شد تا مانع ورود او از گیزَو به چوره شود. در این نقطه جنگ سختی درگرفت و تعدادی زیادی کشته شدند و بالاخره عبدالقدوس خان وارد چوره شد و مردم آنجا را سرکوب کرد و به سختی قلعهای را تصرف کرد (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۹۲۰). محمدعظیم بیگ خان در آخرین روزهای سال ۱۳۰۹ ق / ۱۸۹۲ م در گیزَو یک سد محکم از هزارههای اطراف تشکیل داد و راه سپاهیان دولتی را که از مناطق مختلف آمادۀ جنگ بودند، مسدود ساختند (همان: ۹۷۶). در اوایل سال ۱۳۱۰ ق / ۱۸۹۲ م محمدامیر بیگ ایلخانی و مهدی بیگ و میران یکهاُولنگ و سرجنگل در گیزَو با محمدعظیم بیگ متحد شدند و سوگند خوردند که در جنگ شرکت نکنند و هر کدام به مناطق خود برگشته و به تهیۀ سرب، باروت و اسباب بپردازند و با سپاه دولتی وارد جنگ شوند (همان: ۹۷۷).
در این میان برخی از میران هزاره هم خود را از صحنۀ جنگ دور کردند و خواستند در جنگ به نفع هیچکدام نباشند و به ولایات و محل اصلی خود برگشتند. برای مثال در صفر ۱۳۱۰ ق / اگوست ۱۸۹۲ م میر محمدحسین بیگ لعل و میر ابراهیم بیگ سرجنگل و برخی میران و میرزادگان دایزنگی که مأموریت تنبیه و تعقیب میران هزارۀ جداشده از سپاه را داشتند، به نزد عبدالرحمان در پغمان آمدند و از بخششها و هدایای پادشاه بهرهمند شدند و در هنگام بازگشت به ولایات خویش برگشتند و علیه دولت عمل کردند و مأموریت را به انجام نرساندند (همان: ۱۰۰۱). جنرال پرسی سایکس در این باره مینویسد پس از بهار ۱۸۹۱ م هزارهها باز هم دست به شورش زدند و برای سومین بار شکست خوردند. محمدحسین هزاره که نیروهای دولتی را برای مقابله با آنان فرماندهی میکرد و به عنوان والی هزارهها منصوب شده بود، به عبدالرحمان پشت کرد و بسیاری از قبایل هزاره به او پیوستند (Sykes، 1940: 192).
سیاست تکفیر هزارهها: بعد از خیزش مردم ارزگان و فراگیرشدن مخالفت هزارهها، سیاست عبدالرحمان تغییری بنیادین کرد و از جلب اطاعت هزارهها، به نابودی و حذف آنها و تملک سرزمینهایشان تغییر یافت (احمدی، ۱۳۹۶: ۱۲۰). کاتب مینویسد در شوال ۱۳۰۹ ق / می ۱۸۹۲ م میر احمدشاه خان، پیام تکفیرِ هزارهها را به دست خود نوشت و این تکفیرنامه به امضای عبدالرحمان رسید و در تمام نقاط کشور پخش شد. در متن فرمان آمده بود:«… سرکار اعلی در قلع و قمع بنیاد این بیدینان، که اثری از ایشان در آن محال و خلال جبال نماند و املاک ایشان در بین غلجایی و درانی تقسیم شود، چنین سررشته تجویز فرمودند که سپاه نصرتپناه نظامی و الوسی از هر سمت و جانب… در خاک طوایف باغیۀ هزارهجات جمع شوند. نفری از آن طوایف گمراهان جان به سلامت نبرند و رها نشود…» (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۹۳۴ و ۹۳۵). همچنین در این پیام سهم نیروی اعزامی تمام نقاط و طوایف کشور به ارزگان مشخص شد و دستور داده شد که نیروی لازم برای حمله به ارزگان را تأمین کنند. ابراهیمی مینویسد عبدالرحمان در اپریل ۱۸۹۲ م بزرگترین و گستردهترین تلاش نظامی تمام دورۀ خود را انجام داد. او تمام منابع دولتی و غیردولتی را سر و سامان داد و قبایل سنی تمام کشور را علیه یک گروه قومی شیعهمذهب متحد ساخت. تنها برای ملاها و سخنرانان در قندهار حدود ۲۰۰ فرمان فرستاده شد تا در نمازهای جمعه این موضوع را تبلیغ کنند که از خانۀ شیعهها، کتابهایی یافت میشود که به محمد، پیامبر خدا و جانشینانش بدگویی شده است و به نظر علمای سنی این امر از کفر آنان حکایت دارد (Ibrahimi، 2017: 76).
یزدانی به نقل از کاتب مینویسد که فرمانی به نام حکام قَطغَن، بدخشان، ترکستان، مَیمَنَه، هرات، فراه، پشترود، سیغان، کهمرد و غزنی برای ترغیب به جهاد علیه هزاره فرستاده شد. همچنین تکفیرنامههایی مبنی بر کافر بودن مردم هزاره برای طوایف کوچی چون کِنْدِی، مَتَیْ، خَرُوتِی، دَفْتانَی، و طوایف اَنْدَرِی، تَرَکِی و عَلیخِیْلْ فرستاده شد و از آنان خواسته شد در جهاد علیه هزارهها شرکت کنند (یزدانی، ۱۳۷۰: ۲۵۱). در محرم ۱۳۱۰ ق / جولای ۱۸۹۲ م ملا عبدالخالق از طرف عبدالرحمان مأمور برانگیختن طوایف اندری، ترکی، علیخیل و هوتکی به قتل و تاراج هزاره شد (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۹۹۰). مهدی فرخ در کتاب خود، فتوای میر احمدشاه کشمیری را عامل قتل، اسارت و بردگی هزارهها معرفی میکند و مینویسد شاه ایران به دولت انگلیس اعتراض کرد. عبدالرحمان در کابل از بزرگان قزلباش به اجبار و اکراه تبرئهنامه گرفت و به انگلیسیها فرستاد که جنگ با هزارهها مربوط به جماعت شیعه نیست (فرخ، ۱۳۷۱: ۳۳۲).
حمله و تصرف دوبارۀ ارزگان: عبدالرحمان به افسران ارتش و همپیمانان خود در نقاط مختلف برای حرکت به سوی ارزگان دستور داد. فرمانهایی به کرنیل فرهاد خان در سَنگماشَه، عبدالصمد در مالستان، غلامحیدر خان در مزار شریف و به میران هزارۀ دایزنگی و دایکندی داده شد. همچنین فرمانهای جداگانهای به طوایف وَردَک، اندری، تَرَکی، علیخیل، هُوتْکِی، محمدخواجه، جِغَتُو، چهاردسته و جاغوری فرستاده شد و از آنان خواسته شد که با رجال اقوام و احشام خود به سوی ارزگان یورش ببرند و آنان را نابود و تار و مار کنند (همان: ۸۸۹ تا ۸۹۱). برخلاف حملۀ اول که نیروهای حکومتی جنگهای مختصری در مسیرهای ورود به ارزگان داشتند و به راحتی وارد ارزگان شدند و تعدادی از قلعهها را سالم نگه داشتند و به عنوان پایگاه استفاده کردند، این بار جنگ سختی در تمام نقاط ارزگان، دره به دره و منطقه به منطقه در گرفت.
تمام افسران از چهار طرف رو به ارزگان حرکت کردند و در صفر ۱۳۱۰ ق / سپتمبر ۱۸۹۲ م از هر طرف به آنجا نزدیک شدند. جنرال شیرمحمد خان و کرنیل فرهاد خان بعد از تصرف سلطاناحمد، به سوی قلعۀ ششبرجۀ زَولِی حرکت کردند. جنرال میرعطا خان در دهنۀ سَنگو، واقع در انتهای علاقۀ زَولِی منتظر سپاه شیرمحمد خان و فرهاد خان شدند. فرهاد خان برای پاکسازی راه لشکر حرکت کرد و به آبپَران وارد شد و توقف کرد (همان: ۱۰۲۰ و ۱۰۲۱). سردار عبدالله خان، حکمران قندهار با عساکر ملکی و نظامی از راه قولخار، مسیرها را طی کرد و در موضع اُوبَهتو عبور کرده و در زیر کوتل ارزگان لشکرگاه مستقر شد. سرانجام در ۲۶ صفر ۱۳۱۰ ق / ۱۹ سپتمبر ۱۸۹۲ م جنرال شیرمحمد خان و میرعطا خان و فرهاد خان و بِرگِد صادق خان و عبدالله خان از مواضع قبلی وارد ارزگان شدند. با ورود تمام نیروها به ارزگان توپ شادیانه شلیک کردند. هزارگانِ بازمانده در ارزگان با ورود سپاه، بعضی به طرف کوهها فرار کردند و برخی در دو قلعه جای گرفتند. سپاه به سوی هر دو قلعه حمله کرد و جنگ سختی درگرفت. در این وضعیت بزرگان طوایف فیروز، درۀ شالی، سید درویش، قَدَم، نِیکروز و شِیخَه نزد فرهاد خان رفتند و عذر خواستند که اگر واقعاً امان جان یابند و بخشیده شوند، اسلحۀ خود را تحویل خواهند داد (همان: ۱۰۲۵ تا ۱۰۲۸). در بخشی از کتاب زندگی عبدالرحمان، امیر افغانستان آمده است قوای مسلح و داوطلبان متشکل از ۳۰ هزار تا ۴۰ هزار مرد جنگی از تمام جهات به سمت سرزمین هزارهها اعزام شدند (Mahomed Khan، 1900: 184). ابراهیمی در کتاب هزارهها و حکومت افغانستان مینویسد امیر به میزانی که توانست به بسیج جنگجویان دست زد و تبلیغات (اعلام جهاد) موفقیتآمیز بود. حدود ۱۰۰ هزار تن به شمول حدود ۳۰ هزار تا ۴۰ هزار جنگجوی قبایلی از تمام کشور بسیج شدند و سطح بسیج نظامی چنان بالا بود که وضعیت عمومی اقتصادی به شدت دچار اختلال شد و به عنوان مثال به دلیل افزایش تقاضا برای کارزار نظامی در هزارهجات، قیمت گندم به میزان چشمگیری افزایش یافت (Ibrahimi، 2017: 76,77).
قتلعام هزارهها: در ۶ ربیعالاول ۱۳۱۰ ق / ۲۸ سپتمبر ۱۸۹۲ م بِرگِد محمدصادق خان و کمیدان فتحمحمد خان و محمدیوسف خان با جمعی از سپاه سوارهنظام و لشکر مِلکی به طرف درۀ پهلوان حرکت کردند و دره را تصرف کردند. هزارهها با سر و پای برهنه قرآن را به روی دست گرفتند؛ به محل استقرار لشکر پادشاهی آمدند و طلب عفو و بخشش کردند و امان جان خواستند. با دریافت اطمینان خاطر، بعضی از کوه فرود آمدند و برخی که گمان امانیافتن نداشتند، تن به مرگ دادند و از چهار جانب به اردوی پادشاهی یورش بردند و جنگ سختی روی داد. ۳۰۰ تن افسر و سپاهی زخمی شدند و ۳۶ تن کشته شدند و ۴۰۰ تن از مردان و زنان و پسران و دختران هزاره اسیر و دستگیر شدند. پس از این جنگ هزارگان به علت گرسنگی شدید و حملۀ سپاه در حالت مرگ به سر میبردند. در دهم ربیعالاول دوصد خانوار از مردم سلطاناحمد و ارزگان و درۀ پهلوان، درۀ شالی، سید درویش، قَدَم و حسینی از کوه پایین آمدند و قرآن را شفیع قرار دادند و اطاعت خود را اعلام کردند. افراد سپاه به هزارههای درون چهار قلعه حمله کردند و هر چهار قلعه را به توپ بستند. اکثر هزارهها درون قلعههای چهارگانه کشته شدند و عدۀ کمی از قلعهها برآمدند و جان به سلامت بردند و فرار کردند و لشکر، تمام قلعهها را آتش زدند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۱۰۴۰ تا ۱۰۴۲).
هزارهها در ارزگان شکست خوردند و سپاه بر تمام نقاط آن مسلط شد. در روز ۲۷ ربیعالاول ۱۳۱۰ ق / ۹ اکتوبر ۱۸۹۲ م به دستور عبدالرحمان سپاه تقسیم شد و هر کدام از افسران سپاه مأمور اقامت در یکی از نواحی هزارهجات شد. جنرال شیرمحمد خان در ارزگان ماند، کمیدان فتحمحمد خان در دایه و اجرستان و غلامحیدر خان در اشکار آباد. نظامیان ترکستان، هرات، فراه، قندهار، کلات و غزنین به مناطقشان برگشتند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۱۰۴۶).
با سرهای مردم هزاره در شاهراهها کلهمنار درست شد تا اخطاری باشد برای دیگر کسان که در فکر قدرتنمایی دربرابر دولت نباشند. از میدانهای جنگ در هزارهجات، سرهای بریده به کابل، قندهار و جاهای دیگر به مقامات رسمی افغان فرستاده شد. تنها از ارزگان سی بار قاطر سر بریدۀ هزاره به کابل فرستاده شد (پولادی، ۱۳۸۱: ۳۵۰). کاتب مینویسد برگد امیرمحمد خان پس از فتح کوتل سیاه ناهور با هزارههای کنار پل رود هیرمند وارد جنگ شد و تعداد زیادی از آنان را کشت و چهارصد سر از کشتگان هزاره را برید و به بامیان فرستاد تا در آنجا کلهمناری به یادگار ساخته شود (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۲: ۱۲۵). ویلر مینویسد در اواخر سپتمبر ۱۸۹۲ م سبحان خان فرمانده عبدالرحمان پیام داد که هزارههای ارزگان را شکست داده است و درهشان را تسخیر کرده است. گفته میشد سی بار قاطر از سرهای هزارهها به زودی به کابل خواهد رسید. در این هنگام به سالتر پاین [از جانب انگلیسیها] دستور داده شد که مدالهایی برای قوای پیروز و یک مدال طلای ویژه برای فرمانده سبحان خان تهیه کند. سال بعد در ۴ اوگست سال ۱۸۹۳ م عبدالرحمان به شماری از سران هزاره به پاس پیوستن به او در دربار خود در کابل هدایایی داد (Wheeler,1980:161,162).
با پایان یافتن جنگ، سمندر خان حاکم و میرزا فضلاحمد خان عامل ارزگان در گزارشی، وضع مردم زندهمانده از جنگ را اینگونه تشریح میکنند: تمام مردم ارزگان در کوههای اطراف پراکنده شدهاند؛ منزل و مکان آنان خراب شده است و محل اقامت و زندگی ندارند. برخی از مردم درۀ شالی و طوایف قَدَم، بهروز و بَیتِمُور به مناطق خود برگشتهاند و برخی در اطراف پراکنده شدهاند. فردی به نام سید حسین با دلجویی از مردم شیره، آنان را به منطقهشان بازگردانده است. از مردم زَولِی هفتاد خانوار برگشتهاند و باقی به دایزنگی و دایکندی و چارشنیه فرار کردهاند. از مردم سلطاناحمد شصت خانوار بازگشتهاند و بقیه کشته شدهاند و صد خانوار از مردم درۀ پهلوان در کوهها بهسرمیبرند. مردمی که نزدیک لشکرگاه هستند و ما اوضاع آنان را میبینیم به این صورت است که در روزها از بین سرگین ستوران دانههای جو و جواری را همانند کبوتران میچینند و در شب غذای خویش میکنند و مردم در اینجا توانایی زراعت ندارند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۲: ۲۴). ابراهیمی مینویسد، فرمانهای امیر در عمل رسماً به روند کشتار، بردگی و سلب مالکیت کامل هزارهها بر اموالشان وجهۀ قانونی داد و باعث گسترش آن شد. سربازان پا را فراتر از آنچه از آنان خواسته شده بود، نهادند. اشغال هر قریه به معنای نابودی کامل جویهای آب، خانهها، کندن ریشۀ درختان و لگدمال کردن مزارع مردم بود (Ibrahimi، 2017: 77).
تعداد زیادی از هزارهها به ناچار به مناطق اطراف فرار کردند و سپاه، آنان را تعقیب کرد و در این مناطق جنگهایی رخ داد. جنرال شیرمحمد و کرنیل فرهاد خان به درۀ غرغرآب، پشی و شیرداغ حمله کردند و در آنجا قلعۀ عبدالله بیگ را گرفتند. هزارهها با آلات جنگی خود توان مقابله با سپاه را نداشتند. پس انبار علوفه و آذوقۀ خود را آتش زدند و خود به طرف کوهها فرار کردند و سپاه به علت بلندی کوهها و سختی راهها منتظر نیروی کمکی شد و با پیوستن نیروی کمکی، تمام قلعهها و زمینهای زراعتی را آتش زدند و هزارههای باقیمانده را به قتل رساندند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۱: ۱۰۴۳ و ۱۰۴۵). از جنگهای دیگر مناطق که در زمان جنگ ارزگان رخ داد، میتوان به خیزش مردم بوباش در صفر ۱۳۱۰ ق، شیرداغ در ربیعالاول ۱۳۱۰ ق، شیره در ربیعالثانی ۱۳۱۰ ق اشاره کرد. دولت بعد از پیروزی در جنگ، هزاران تن از هزارهها را به ترک مسکن و مأوایشان مجبور کرد و املاک و زمینهایشان را به طوایف مهاجر و ناقل افغان داد.
استراتژی و تاکتیک امیر طی جنگ ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ م با هزارهها نشان میدهد که او تلاش داشت هزارهها را از نظر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به عنوان یک گروه قومی مشخص، تصفیه سازد. به عبارت دیگر، جنگ عبدالرحمان در هزارهجات فراتر از آن بود که صرفاً آنان را تحت کنترل حکومت درآورد. میتوان گفت که کشتار جمعی، بردگی، تخریب و آوارگی در این جنگها نمونۀ برجستهای از نسلکشی در تاریخ معاصر افغانستان بود، شبیه نسلکشی ارمنیها در ۱۹۱۵ م و رواندا در ۱۹۹۴ م. بسیاری از ۴۵ طایفه از صحنۀ روزگار محو شدند و تمام درهها غیرمسکون و از ساکنان انسانی خالی شد. به گفتۀ تقیخان (تاکیخان) گزارشگر خبری بریتانیایی وقت، در اکتبر ۱۸۹۲ م با تسخیر منطقه «تنها ساکنان ارزگان نیروهای اردو بودند که آنجا را اشغال کرده بودند» (Ibrahimi، 2017: 79). (رک: ارزگان و واگذاری زمینهای هزارهها بعد از جنگ؛ رک: ارزگان. اسیری و بردگی هزارهها بعد از جنگ؛ رک: ارزگان. آوارگی هزارهها بعد از جنگ).
منابع: احمدی، محمدامین. (۱۳۹۶). «تسخیر هزارۀ یاغستان به روایت سراجالتواریخ». مجموعه مقالات سمینار علمی گرامیداشت هشتاد و ششمین سالگرد وفات علامه فیضمحمد کاتب هزاره. تدوین حسین حیدربیگی. کابل: بنیاد اندیشه؛ ارزگانی، محمدافضل بن وطنداد زابلی مغولی. (بیتا). مختصرالمنقول در تاریخ هزاره. قم: فرانشر؛ پولادی، حسن. (۱۳۸۱). هزارهها. ترجمۀ علی عالمی کرمانی. تهران: عرفان؛ شهرستانی، شاه علیاکبر. (1368). «علل و عوامل خصومت امیر عبدالرحمان با مردم هزاره». در مجلۀ غرجستان. سال سوم. شمارۀ 3 (مسلسل ۹). صص 26 تا 43؛ فرخ، سید مهدی. (1371). تاریخ سیاسی افغانستان. چاپ دوم. قم: احسانی؛ کاتب، فیضمحمد. (1393). سراجالتواریخ. جلد 3. بخش 1. تهران: عرفان؛ کاتب، فیضمحمد. (1393). سراجالتواریخ. جلد 3. بخش 2. تهران: عرفان؛ گلزاری، م. (بیتا). یادداشتهای قندهار، هزارهها در نامهها و مکاتبات خبرنویسان بریتانیایی (۱۸۰۵ تا ۱۹۰۵). ترجمۀ ع. محمدی. کابل: صبح امید؛ مهدی، محیالدین. (1394). تبار و زبان مردم هزاره. کابل: امیری؛ یزدانی، حسینعلی (حاج کاظم). (۱۳۷۰). صحنههای خونینی از تاریخ تشیّع. مشهد: مؤلف.
Ferdinand, Klaus.(1962). Nomad Expansion and Commerce in Central Afghanistan: A Sketch of Some Modern Trends. København: Dansk Etnografisk Forening; Gulzari, Fida.(2018). THE HAZARAS,A Historical, Political and Economic Account of Events along the Silk Road. First Printing. Pakistan; Ibrahimi, Niamatullah. (2017). The Hazaras and the Afghan State. Hurst & Co, Publishers, London, John Murray; Wheerher. (1980). Abdur Rahman.Newyork: Frederick Warren Company