واگذاری مناطق به پشتونها بعد از جنگ
مؤلف: پروین ولیزاده
جلد اول، ویراست دوم
جنگ سهسالۀ حکومت عبدالرحمان خان با تسخیر ارزگان (ولسوالی ارزگان خاص) در ربیعالاول ۱۳۱۰ ق / ۱۸۹۲ م به پایان رسید. عبدالرحمان بعد از جنگ، به وعدههای خود در واگذاری املاک هزارهها به پشتونها عمل کرد. او در زمان جنگ در ۳۰ محرم ۱۳۰۹ ق / پنجم سپتمبر ۱۸۹۱ م بنا بر گزارشی، از درانیهای ساکن قندهار خواست که ۱۲۰۰۰ خانوارشان برای اسکان در ارزگان آماده شوند و اگر مشتاقانه این موضوع را اجابت نکنند، از زور استفاده خواهد شد.
برخی کوچیهای درانی قبلاً به ناحیۀ ریگستان فرار کرده بودند تا از اجرای این فرمان در امان باشند (پولادی، ۱۳۸۱: ۳۶۰). «بعد جنگ، دوازده هزار خانوار درانی و چهار هزار خانوار غلجایی به ارزگان کوچ داده شد و به طوری که در منطقۀ ارزگان که تا آن وقت قلب هزارهجات و مرکز آن محسوب میشد، فقط اقلیت کوچک هزاره، محروم از مِلک و زمین باقی ماند و بس» (فرهنگ، ۱۳۸۸، ج 1: ۴۴۶).
در جنگ، ارزگان (ولسوالی ارزگان خاص فعلی)، گیزَو (ولسوالی گیزو فعلی) اجرستان (ولسوالی اجرستان فعلی)، شُوی (منطقهای در ولسوالی دایچوپان فعلی)، چُورَه (ولسوالی چوره فعلی) و کَمسون (منطقهای در ولسوالی چوره فعلی)، دهراود (ولسوالی دهراود فعلی)، چنارتو (ولسوالی چنارتو فعلی)، چارچینه (ولسوالی شهید حساس فعلی) به تصرف نیروهای حکومتی درآمد و ساکنان آنها یا کشته شدند، یا به بردگی و اسیری برده شدند و یا اخراج شدند و به پاکستان و ایران رفتند. وضعیت ارزگان و مناطق اطراف آن، در زمان عبدالرحمان به این گونه بود: ارزگان (مرکز ارزگان خاص) دارای ۱۰۰۰ قلعه و جمعیت ۲۰۰۰۰ خانوار با مساحت ۲۷ میل طول و ۲۷ میل عرض؛ الگای ارزگان با توابعش (زَولِی، سلطاناحمد و پهلوان) شامل ۸۰۰۰ آبادی و ۳۰۰۰۰ خانوار و سه منزل طول و دو منزل عرض؛ شوی دارای دو ناوه و جلگه و ۳۰۰۰۰ آبادی و قلعه با جمعیت ۸۵۰۰۰ خانوار در دو منزل طول و دو منزل عرض؛ چوره و کَمسون دارای پنج جلگه و ناوه و ۱۵۰۰۰ آبادی با جمعیت ۶۰۰۰۰ خانوار در دو منزل طول و سه منزل عرض؛ اجرستان با مالستان، دو ناوه و ۶۰۰ قلعه و ۱۰۰۰ خانوار در چهار منزل طول و سه منزل عرض (فرهنگ، ۱۳۸۰: ۱۰۵؛ ارزگانی، بیتا: ۱۰۱). مساحت کل این مناطق ۱۸۲۴۴ کیلومترمربع و جمعیت آن ۲۹۰۰۰۰ خانوار و ۱۶۰۰ قلعه و ۵۳۰۰۰ آبادی بوده است.
بعد از جنگ، واگذاری مناطق فراتر از مناطق جنگی بود. مناطق بسیاری با دستورهای دولتی و یا با غصب خودسرانۀ مأموران مهاجرین و ناقلین و تصرف قبایل پشتونها از تملک هزارهها خارج شد. بهطوری که فیضمحمد کاتب در جلد چهارم سراجالتواریخ، بخش سوم، در وقایع ربیعالاول ۱۳۲۳ ق / می ۱۹۰۵ م در شرح ناسپاسی مهاجرین و ناقلین در قبال دولت که همیشه پشتیبان و طرفدار آنان در مقابل هزاره بود، مینویسد نصف هزارهجات را که یکصد مایل در یکصد مایل، طول و عرض جغرافیایی آن بود، رایگان تصرف کردند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۲: ۲۹). این مقدار مسافت در حدود ۲۶ هزار کیلومتر مربع است.
فرمانهای حکومتی در خصوص واگذاری زمینها: واگذاری املاک از سال ۱۳۱۱ ق / ۱۸۹۳ م شروع شد و تا آخر حکومت عبدالرحمان ادامه یافت و بیشترین واگذاریها در سال ۱۳۱۴ ق و ۱۳۱۵ ق / ۱۸۹۶ و ۱۸۹۷ م بود. در دوران عبدالرحمان و حبیبالله دستورهایی در خصوص واگذاری زمینها و تعیین نوع و حدود واگذاریها صادر شد که به ترتیب زمانی بیان میشود:
در سال ۱۳۱۱ ق بعد از جنگ، دستور ضبط زمینهایی صادر شد که صاحبان آنان کشته یا زندانی شده بودند. به درخواست محمدرحیم خان حاکم گیزَو و میرزا عبدالمجید خان عامل آنجا، املاک و اراضی میران هزاره ضبط دیوان سلطنت شد و همچنین دستور داده شد اراضی رعیت هزاره را که خواه از طریق ارث و خواه با خرید، صاحب شده بودند و خواه میران هزاره به عنوان مواجب نوکری به آنان داده بودند، ضبط نکنند. همچنین ملا سکندر دهباشی با دوازده تن مسّاح از طرف عبدالرحمان مأمور پیمایش املاک و اراضی میران دایزنگی و دایکندی شدند و دستور داشتند که مزارع میران و کسانی را که در جنگ کشته شدهاند و یا افرادی که در شمار سید، کربلایی، زوار و میرزاده به کابل فرستاده شدهاند، مساحت و ضبط کنند. املاک افراد رعیت که در جنگ شرکت نداشتند، اگر وارث نداشته باشند، هم ضبط شود و اگر وارث دارند به آنان سپرده و مزاحم نشوند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۲: ۳۷۵).
بعد از اولین واگذاری، در ربیعالثانی سال ۱۳۱۴ ق / سپتمبر ۱۸۹۶ م طوایف دُرانی و غَلزایی از بادیهنشین، دهنشین، زمیندار و بیزمین، خواهان مراتع و مزارع مردم هزاره شدند. کاتب این اتفاق را آغاز مُلکگیری طوایف افغان میداند و مینویسد طوایفی همانند علیخیل، تُوخی، اَندَری، گرجیزایی، اَچَکْزایی، سادات و افراد طایفۀ کاکر درخواست زمین در هزارهجات را مطرح کردند (همان: ۹۰۹، ۹۲۳ و ۱۰۷۲). در سال ۱۳۱۴ ق طوایف مهاجر درخواست زمین در ارزگان را مطرح کردند و خواهان بیرون کردن هزارهها از سرزمین آبا و اجدادیشان شدند. ساکنان هزارۀ این مناطق مالیات میدادند و با درخواست طوایف مهاجر مخالفت شد، اما وقایع بعد نشان داد که تمام این مناطق واگذار شد.
عبدالرحمان در ذیالحجۀ ۱۳۱۴ ق / می ۱۸۹۷ م نوع زمینهایی را که مأموران حق واگذاری آنها را داشتند، مشخص کرد: هزارهها دو فرقهاند؛ یکی آن که با حکومت مخالفت کردند و جزا داده شدند. مزارع و املاکشان ضبط دیوان دولت شود و به عنوان مناطق بدون مالک و غیرمزروع به مهاجر داده شود. همه جزء املاک خالصۀ دولتی است و در آنها، به نفعِ بیتالمال، دهقانان دولتی زراعت میکنند. فرقۀ دیگر کسانی هستند که نافرمانی و طغیان نکردند و با دادن علوفه به افواج پادشاهی و با لشکر ایلاتی در جنگ همراهی کردند. اراضی و املاک آنان به کسی داده نمیشود. کاتب در ادامه مینویسد که دوستمحمد خان با وجود این فرمان، اغلب املاک و اراضی مردم هزاره را به تدریج، بدون دستاویزی از نافرمانی و طغیان آنان به مردم افغان داد. اکثر طوایف مهاجر و ناقل دارای دو ملک و وطن شدند، یکی در هزارهجات و دیگری در وطن اصلی خودشان (همان: ۱۰۹۰).
فرمانی دیگر، در جمادیالثانی ۱۳۱۵ ق / اکتوبر ۱۸۹۷ م صادر شد و عبدالرحمان در آن مشخص کرد که دوستمحمد خان فقط دستورالعمل تقسیم مُلک چوره به افغانها را دارد، نه دیگر املاک هزارهجات را. او باید همۀ هزارهها، کدخدایان و اربابان آنان را خاطرجمعی دهد که آسودهخاطر و مشغول زراعت خود باشند. طبق نظر کاتب، دوستمحمد خان با وجود این فرمان، از «جهالت و تعصبی» که داشت، مُلک ارزگان و مناطق توابع آن زَولِی، سلطاناحمد، گیزَو، چارشِینَه، تمام دایچوپان و مناطق توابعِ آن خَلَج، قلندر، گرگابه، دایکندی (ولسوالیهای فعلی ولایت دایکندی)؛ حجرستان (اجرستان فعلی)؛ سهپای دایزنگی (ولسوالی شارستان فعلی) و مناطق مربوط به طوایف دایمیری، دایختای، داینوری، مسکه در جاغوری را به طوایف افغان وطنی و کوچی داد و نزدیک ۴۰۰۰۰۰ خانوار از مردم هزاره را نیست و نابود کرد (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۱۲۵). و همچنین در ربیعالثانی ۱۳۱۶ ق / جولای ۱۸۹۸ م فرمانهای جداگانه به حکام قندهار، قلات، مُقُر، غزنی و وردک داده شد که خاندانهای افغان بیملک و زمینِ توابع حکومت، خود را با تصدیقنامه به دوستمحمد خان معرفی کنند تا به آنان در هزارهجات زمین داده شود (همان: ۲۹۶).
در مقابلِ فرمانهایی که دربارۀ واگذاری املاک هزارهها صادر شد، یکی یا دو فرمان هم در ذیالحجۀ ۱۳۱۴ ق / می ۱۸۹۷ م و در ربیعالثانی ۱۳۱۶ ق / اگوست ۱۸۹۸ م در خصوص اسکان هزارههای بیخانمان صادر شد، بدون اینکه شخصی مأمور این کار شود و یا برنامه و دستورالعملی دربارۀ چگونگی اسکان آنان در نظر گرفته شود. به دوستمحمد خان دستور داده شده بود که هزارههای ارزگان و چوره را در املاک و اراضی و مزارع بزرگان و رؤسای ۱۰۰۰ خانوار بهسود که در جگدلک جلالآباد و نهر جدید بگرام کوهستان کابل جای داده شده بودند، جای دهد؛ و هزارههای گیزَو در مناطق طوایف دایزنگی اسکان داده شوند. ولی دوست محمد خان در این راستا هیچ اقدام مؤثری نکرد. هزارهها به خاطر ضبط محصولات زمینهای زراعیشان از طرف دولت و بخشیدن آنها به مردم افغان و نداشتن هزینۀ سفر نتوانستند با اهل و عیال و اطفال خود به بهسود بروند و در اطراف پراکنده شدند و فرار کردند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۲: ۱۰۷۶؛ کاتب، 1390، ج ۴، ب ۱: ۲۹۵).
مأموران واگذاری املاک و مناطق: در دورۀ عبدالرحمان و حبیبالله، افرادی به عنوان سرپرستِ مهاجر و ناقل تعیین شدند و آنان مأمور واگذاری مناطق و املاک هزارهها به آنها بودند. در ابتدا و در ۱۳۱۴ ق / ۱۸۹۶ م دوستمحمد خان، ایشک آقاسی دربارِ شهزاده حبیبالله انتخاب شد. او نیستونابود کردن هزارهها را معادل ثواب هزار حج و عمره میدانست. در سال ۱۳۱۵ ق علاوه بر اجرای برخی فرمانهای رسمی، املاک و زمینها و خانههای هزارههای ارزگان، دایچوپان، گیزَو و دیگر مناطق هزارهجات را به طوایف ساکن کشور (به نام مهاجر و ناقل) داد. دوستمحمد خان در سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۶ ق / ۱۸۹۶ تا ۱۸۹۸ م مناطق زیادی را که هزارهها در آنها ساکن بودند بدون مالک اعلام کرد و به همراهی عبدالقدوس فرمانهای واگذاری آنها را دریافت کرد (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۲۷ و ۲۹۵).
بعد از دوستمحمد خان، در سال ۱۳۱۹ ق / ۱۹۰۱ م، در دورۀ حبیب الله، قاضی قندهار ملا عبدالشکور خان (پسر سعدالدین خان حکمران هرات) مأمور این کار شد و به گفتۀ کاتب «در فراری دادن و ترک وطنِ هزارهها خدمت بزرگ و اضافهتر از دوستمحمد خان، به دین، دولت و قوم افغان کرد» به طوری که در دورۀ مأموریت خود مناطق چَقماق، قلعهشِیر، تالَه، تُرکانَک (در ولسوالی فعلی اجرستان)؛ مَیمَی، سَرَهنگان (سَرَنْگا)، تابوت و چهارده خاک (در ولسوالی فعلی گیزو)؛ زَوْلِی، سلطاناحمد، حسینی، سیاهبَغَل و پَیِک (محل سکونت قَلَندَر) ( در ولسوالی فعلی ارزگان خاص)؛ اُولوم لالا، پلجنگلی، کَرَکْ (گزک)، تنهاچوب (تناچوب) و آبقُول (در خاکیران فعلی)؛ زَردَک؛راهملک؛ گُرگاب؛ گِیزاب؛ دایچوپان؛ اَرغَنداب و محل سکونت دستهای از طایفۀ مَسکَه جاغوری را که افزون از سه هزار خانوار در شمار میآمدند، به طوایف افاغنۀ کوچی و وطنی داد و هزارهها مجبور به ترک وطن شدند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۲: ۱۰۷۲ و۱۳۹۰، ج ۴، ب ۲: ۲۵۷). زمانی که ملا عبدالشکور خان به عنوان مأمور مهاجرین و ناقلین انتخاب شد، به او دستورالعملهایی داده شد که کاتب در جلد چهارم بخش سومِ سراجالتواریخ آنها را بیان کرده است. بخشی از آن مربوط به تقسیمات مناطق هزارهنشین واگذارشده به طوایف مهاجر و ناقل است. به نقل از کاتب علاقهجات تصرف شده به وسیلۀ مهاجرین و ناقلین به چهار حاکمنشین قسمت و معین شد: ۱. ارزگان، زَولِی و سلطاناحمد، کَمسون، زَردَک و چوره به یک حاکم؛ ۲. علاقۀ دایچوپان با بعضی از مواضع قندهار، قلندر، پشی، شیرداغ و برخی مواضع قَلات و جاغوری به یک حاکم؛ ۳. حجرستان و برخی قریههای سهپای دایزنگی، راهملک و چَقماق به یک حاکم؛ ۴. گیزَو، خَلَج، تالَه و نبذی از توابع غاف، کِیتی، کِیسَو، تَمَزان، بِیرِی و بَرْمَنَیْ که از توابع قندهار شمرده میشدند به یک حاکم. ملا عبدالشکور وظیفه داشت برای هرکدام یک حاکم تعیین کند و هر چهار حاکم زیر نظر خودش کار کنند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۳: ۳۸۴ و ۳۸۵).
بعد از ملا عبدالشکور، در ۱۳۲۶ ق / ۱۹۰۸ م سردار گلمحمد خان مأمور مساحت و پیمایش املاک هزاره شد. به او وظیفه داده شد تا مزارع و مراتعی را که بیش از اندازۀ معین شده در دستور دولتی، به مهاجرین و ناقلین داده شده بود، از آنان پس بگیرد و به مردم هزاره بازگرداند، که هیچگاه به این وظیفه عمل نشد (کاتب، 1390، ج ۴، ب ۳: ۳۸۳).
چهارمین نفر عبدالکریم خان بود که در ۱۳۳۲ ق / ۱۹۱۳ م وارد ارزگان، مرکز حکومت مهاجرین و ناقلین شد. او به گردش در علاقههای حکومت خود پرداخت و علاوه بر کسب معلومات از مناطق مختلف از هزارههای مالستان، جاغوری، پَشِی و شیرداغ تعدادی دختر، مال و منال گرفت و به آنان وعده داد که املاک و مزارعشان را که مهاجر و ناقل بدون حکم و فرمان پادشاهی تصرف کردهاند، با دستورالعمل دولتی از آنان پس بگیرد و به مالکانشان برگرداند. او بعد از رسیدن به مقصود، به وعدۀ خود عمل نکرد و دخترانی را که به نام کنیزی گرفته بود، به نام هدیه و سوغات به چهارده نفر از عزیزان و دوستان خود در کابل و جلالآباد فرستاد (کاتب، 1390، ج ۴، ب ۳: ۵۴۷).
مناطقی که با فرمان دولتی واگذار شد: در ابتدای واگذاری زمینهای ارزگان، فرمانهایی از کابل صادر شد و به صورت قانونی مناطق وسیعی از هزارهها تخلیه شد. با درخواست برخی طوایف، بعد از جنگ، کل یک منطقه به یک طایفه داده شد و به این ترتیب بخشی از ارزگان به طور کلی با دستورهای دولتی به نام طوایف مهاجر و ناقل سند زده شد و آنها با ایل و تبار و احشام خود به این مناطق نقل مکان کردند.
ولسوالی فعلی چُورَه اولین منطقه بود که در ربیعالثانی سال ۱۳۱۴ ق / سپتمبر ۱۸۹۶ م با فرمان عبدالرحمان به طایفۀ دارونکه داده شد و برای هر کدام از فرزندانشان علاوه بر زمین، جیره و تنخواه هم تعیین شد. هزارهها این فرمان را دور از انصاف حکومت و خلاف شریعت دانستند و به دستگاه دولتی عریضه کردند که ما رعیتِ مطیع و منقاد بودیم و در حین جنگ مواد غذایی و علوفه برای افواج پادشاهی تهیه میکردیم و به خاطر این همکاری، امید داریم که پادشاه وطن و مسکن ما را به کسی ندهد و چنانچه فسخ حکم پادشاهی ممکن نیست حداقل حاصل امسال مزارع ما که مالیات آن را دادهایم و ذخیره کردیم از ما گرفته نشود تا هلاک و تلف نشویم. عبدالرحمان در ۱۳ ربیعالثانی در پاسخ عریضۀ هزارهها، به مأموران واگذاری املاک و اراضی دستور داد که اگر املاک و اراضی و مراتع چُورَه جزء املاک ضبطی و رعیتی است، به دارونکه داده شود. دربارۀ حاصلِ زمینهای زراعی که هزارهها حق خود میدانستند، هیچ دستوری نداد و به این ترتیب چوره را به همراه محصولات زراعی آن، تصرف کردند.
املاک چُورَه علاوه بر دارونکه به اَچَکزاییها و بارکزاییها هم داده شد و برای جمعی از این دو طایفه، ۱۷ باب قلعه در گیزَو، از هزارهها تخلیه شد و آنان در آنجا جای داده شدند و اکثر زنان، دختران و اطفال هزاره در برف و سرما هلاک شدند. به تمام افغانها و قزلباشهایی که در آنجا زمین خریده بودند، دستور داده شد که خارج شوند. آنان عریضه کردند و خواستند یا مِلک در تصرف آنان باشد و یا طبق قباله وجه مِلک به آنان داده شود. عبدالرحمان در پاسخ به شکایت آنان نوشت املاکی که آنان از قدیم و جدید از مردم هزاره خریدهاند، ثبت و سنجیده شود. چون املاک مردم هزاره مفتوحالعنوه اعلام شده است، نباید از هزارهها زمین میخریدند و اگر از پیش خریدند با مردم هزاره در طغیان و نافرمانی همدست بودهاند و ملک خریدهشدۀ آنان داخل املاک مفتوحالعنوه گفته میشود؛ پس پول خود را از مردم هزاره بگیرند. با شکایت قزلباشان و اصرار آنان بر دادخواهیشان و تکرار عریضهشان، در پایان کار عبدالرحمان دستور داد مردم قزلباش را بدون بازپرداختن پولشان اخراج کنند و پول زمینها را از هزارهها بگیرند. با صدور این حکم بعضی از مردم هزاره نماندند و به سرعت فرار کردند و برخی که در آنجا بودند، مجبور شدند به خاطر عدم استطاعت، زنان و دختران و پسران خود را در عوض پول به افغانان بدهند و خود بدون پول، زن و فرزند خارج شوند. اکثریت یا به کشورهای خارج رفتند و یا در راه کشته شدند (کاتب، 1393، جلد ۳، ب ۲: ۸۹۸، ۹۵۵ و ۹۵۶).
بعد از صدور فرمان واگذاری چوره به اولاد دارونکه، اراضی چنارتو و کهنهقلعه با درخواست چند تن از فوج پیادهنظام فوفَلزایی سکنۀ نیش از توابع قندهار به آنان داده شد. طبق شرح رویدادهای ذیالحجۀ ۱۳۱۴ ق / می ۱۸۹۷ م املاک چنارتو علاوه بر فوفلزاییها به ۳۰۰ خانوار از اولاد رستم هم داده شده بود که مقدار زمینهای دادهشده به آنها کفاف زندگیشان را نداشت و آنان خواستند که املاک دیگری در هزارهجات به آنان داده شود تا از هم دور نباشند (همان: ۹۰۹، ۱۰۷۲).
در رجب سال ۱۳۱۴ ق / دسمبر ۱۸۹۶ م هزار تا از مزارع و مراتع حاصلخیز مناطق طوایف شالی، قدم و شیخه در ارزگان به جمعی از طایفۀ فوفلزایی داده شد که در پیادهنظام سپاه خدمت کرده بودند. این مناطق از آنِ ۳۰۰۰ خانوار بود که همه به این طایفه واگذار شد و هزارههای باقیمانده را از داشتن زمین محروم و مجبور به ترک وطن کردند (همان: ۹۵۵).
در ذیالحجۀ ۱۳۱۴ ق / می ۱۸۹۷ م درۀ نیک ارزگان به کرنیل محمدحسن خان، عبدالستار خان صوبهدار و عبدالجبار نورزایی از فوج پیادهنظام طایفۀ فوفلزایی مقیم ارزگان داده شد و آنان با عیال و اطفال خود در آنجا اقامت کردند و شش خروار بذرافشان از مزارع حاصلخیر درۀ نیک نیز به آنان داده شد و با این عطای عبدالرحمان به آن سه تن افغان، هزارهها ترک وطن کردند (همان: ۱۰۸۶).
مناطقی که بدون فرمان داده شد: علاوه بر مناطقی که به فرمان دولتی به طوایف مهاجر و ناقل واگذار شد، برخی مناطق با بدون فرمان از کابل، با درخواست طوایف و به دستور مأموران واگذاری زمین، به آنان داده شد. در مواردی، هزارههای ساکن که در زمان جنگ حامی لشکر دولتی بودند، به عبدالرحمان عریضه میکردند و فرمان عدم واگذاری را از کابل میآوردند، ولی دوستمحمد خان با اختیار خود زمینهای آنان را به مهاجرین و ناقلین میداد. مثلاً از جمله جنرال شیرمحمد خان در جمادیالثانی ۱۳۱۵ ق فرمان احداث باغ در ارزگان را داشت. ۱۰۳ جریب زمین در طول و عرض برای احداث باغ برگزیده شد. او مزارع مردم را که داخل باغ بود، تصاحب کرد و هزارهها را از حقشان محروم کردند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۱۲۵ و ۱۲۶).
دوستمحمد خان در شعبان ۱۳۱۵ ق / دسمبر ۱۸۹۷ م قصد تصرف منطقۀ اسکه در دهراود را کرد و میخواست این منطقه را هم به طایفۀ خود بدهد. محمداکبر خان حاکم دهراود، با محمدحسین و علیجان از کدخدایان هزارۀ آنجا که از قصد و نیت او آگاه شدند به عبدالرحمان عریضه کردند که در هنگام جنگ ما در خدمت دولت بودیم و از افسران لشکری و سرکردگان کشوری، تصدیقنامه داریم و در گذشته، آباء و اجداد ما هر سال هزار روپیه به دولت مالیات میدادهاند. عبدالرحمان در پاسخ آنان نوشت که دوستمحمد خان برخلاف دستورالعمل و اجازۀ حضوری از عبدالرحمان املاک مردم رعیت هزاره را که حاضر و مواظب زراعت باشند و املاک کسانی را که خدمت کردهاند به کسی نمیدهد و داده نمیتواند. اما در جمادیالاول ۱۳۱۶ ق / سپتمبر ۱۸۹۸ م دوستمحمد خان با وجود این فرمان، بخشی از مناطق حاصلخیز اسکه و دهراود را خود تصرف کرد و مقداری را هم به طایفۀ دُرانی داد. ۲۲ تن از سرکردگان هزارههای آنجا را که میتوانستند در محاکم سخن بگویند و دادخواهی کنند نیز دستگیر و روانۀ کابل کرد. مردم باقیمانده شرح حال و مال خود و دوستمحمد خان را به عبدالرحمان نوشتند. عبدالرحمان در پاسخ عریضهشان نوشت چند نفر از افراد سخندان خود را به کابل بفرستید تا بتوانید با ادلۀ محکم ثابت کنید که دوستمحمد خان املاک شما را گرفته است. آنها نتوانستند کسی را برای دادخواهی به کابل بفرستند و مجبور به ترک وطن شدند و تعدادی در زمان حبیبالله خان، با تلاش محمدنبی خان مالستانی در توابع بلخ جای داده شدند (همان: ۱۷۶، ۳۲۱ و ۱۷۷).
در سال ۱۳۱۷ ق / ۱۸۹۹ م برخی مراتع و مزارع میرآدینه، زَولِی، سلطاناحمد، زَردَک، پَیِک و زمینهای دو طایفۀ دایه و فولاد در حجرستان به یک فوج پیادهنظام داده شد. در روز ۲۵ جمادیالاول ۱۳۲۱ ق / ۱۹ اگوست ۱۹۰۳ م بعد از دیدار چهار نفر از وکلای مالستان که به همراه خود شش تخته شالکی آورده بودند و مورد پسند حبیبالله قرار گرفت، به چهار وکیل، وعدۀ بازگرداندن مناطق نامبرده به هزارهها داده شد، ولی قاضی عبدالشکور این فرمان را نادیده گرفت. او مزارع زَولِی متعلق حکومت مالستان را با اراضی و مراتع سلطاناحمد به مردم مهاجر داد. از این «اقدام متعصبانۀ او» مردم قریۀ سهپای و سهقول زَولِی و زَردَک و پَیِک (که در سالی ۶۵ خروار کابل غله به نام مالیات به دولت میدادند) با ارباب خود موسوم به شاختو فرار و جلای وطن کردند. همچنین لاشک و خجود از توابع قندهار که متعلق به مردم هزاره بود به محمدعلم خان الکوزایی داده شد. دوهان و شاهمشهد در منطقۀ دهراودِ قندهار به مهاجرین خوانچیزایی داده شد و تعلقات مشکی خان در کودی و خالی در علاقۀ میاننشین که متعلق به هزارۀ دایچوپان بود و مناطق حسینی، بیتیمور، آبپران و علاقۀ مسکه متعلق به هزارۀ زَولِی و سلطاناحمد، به غلاممحمد خان اچکزایی و منسوبانش داده شد. گوهرگین و دهراود به محمدصدیق و محمدعلم و قلندر خان بارکزایی داده شد. به این ترتیب به گفتۀ کاتب نزدیک به نصف، بلکه دو ثلث هزارهجات طبق اسناد واگذاری قاضی عبدالشکور، که شامل علاقهجات چوره، تیرین، گیزَو، خَلَج، تَمَزان، چارشینه، گرگابه، چنارتو، لرزاب، هیزمتو، ارزگان و زَردَک و پَیِک و سیاهبغل و پل جنگلی و الوم لالا و گزک و تنهاچوب و غیره میشد همه را مهاجر و ناقل تصرف کردند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۲: ۴۹۶، ۴۹۷ و ۵۰۱).
در صفر ۱۳۱۸ ق هزارههای ولسوالی فعلی دایچوپان و هزارههای صحبت خان (ساکنِ میاننشین در دایچوپان، این منطقه در حال حاضر جزء ولایت قندهار است) و ارزگان عریضهای به جنرال شیرمحمد خان اندری دادند. او با یک فوج نظامی در ارزگان اقامت داشت. هزارهها در عریضۀ خودشان از اخراج هزارههای دایچوپان و صحبت خان و بوباش از مناطق شوی (مرکز ولسوالی دایچوپان فعلی)، لرزاب (در حال حاضر در شوی، مرکز ولسوالی دایچوپان قرار دارد)، هیزمتو، ارزگان و غیره نوشتند و همچنین اینکه املاک و اراضی آنان را دوستمحمد خان به مهاجرین و ناقلین داده است و هزارههای این مناطق در نواحی قلات غلزایی و دیگر مناطق پراکنده شدهاند و با تنگدستی، گدایی و مزدوری و اولادفروشی به سر میبرند.
جنرال شیر محمد خان امر کرد که مأموران دولتی قریه به قریه و ده به ده گردش کنند و از کدخدایان هر قبیله و قلعه و قشلاق، سند مکتوب بگیرند که هزارهها چه در وضعی به سر میبرند و آنان را به خاطر ثبت احوالشان به همان حالتی که هستند نگهدارند، تا او عریضه کند و از عبدالرحمان دستورالعملی دربارۀ بودوباش هزارهها دریافت و اجرا کند. کاتب در ادامه مینویسد که به تا امروز (۱۶ دلو ۱۳۰۳ ش) هیچ اقدامی نشد و هیچ فردی فرستاده نشد تا سیاهه تهیه کند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۶۶۷ و ۶۶۸).
همچنین محمدنبی خان مالستانی گزارشی در خصوص دوستمحمد خان و غصب مناطق هزارهنشین چارشینه یا چارچینه (ولسوالی شهید حساس فعلی)، داینو، خَلَج (یکی از مناطق ولسوالی چوره فعلی) و گیزَو به عبدالرحمان فرستاد و نوشت که دوستمحمد خان تصمیم جدی دارد که این مناطق را به افغانها بدهد. او برخلاف امر و فرمان پادشاهی، رعیتهای هزاره را که مشغول زراعت و دادن مالیات اراضی خود هستند، از ملک میکشد و مزارع آنان را به افغانهای بیملک و ملکدار داخل کشور (به نام مهاجر) میدهد. همچنین او قصد دارد ۲۰۰۰ خانوار مردم داینوری از علاقۀ چوره و ۷۰۰ خانوار از چارشینه را کوچ بدهد و املاک آنان را به ۱۰۰ خانوار طایفۀ اچکزایی بدهد و همچنین ۱۰۰۰ خانوار از مردم گیزَو را کشیده و میخواهد به ۵۰ خانوار افغان بدهد؛ ۲۰۰ خانوار از مردم خَلَج را کشیده و میخواهد املاکشان را به چند خانوار افغان بدهد. عبدالرحمان به دوستمحمد خان دستور داد که دربارۀ اظهارات محمدنبی خان مالستانی پاسخگو باشد ولی جوابی دریافت نکرد و دوستمحمد خان همچنان به دادن املاک هزارهها به مهاجر و ناقل ادامه داد (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۱۸۶).
بعد از آن، درویشعلی، عباس، شیرمحمد و چند تن از کدخدایان و بزرگان هزاره و تاجیک شیعهمذهب گیزَو برای شکایت به کابل رفتند. آنان با بخشیدن مبلغی به عنوان شکرانۀ لقبِ ضیاءالملةوالدین با عبدالرحمان دیدار کردند و گفتند که دوستمحمد خان خیال دارد گیزَو را با آن که مردمش در زمان جنگ با قشون دولت همکاری داشتند و اکنون سرگرم زراعت و دادن مالیات هستند، به مردم مهاجر بدهد. عبدالرحمان به دوستمحمد خان دستور داد غیر از املاک خالصه و ضبطی دولت و اراضی بدون مالک، مزارع هزارههایی که حاضرند و سرگرم زراعت هستند به کسی داده نشود. اما دوستمحمد خان این فرمان را نادیده گرفت و منطقۀ گیزَو و نواحی اطراف آن را به ۲۰۰ خانه افغان داد و هم غلۀ احشام آنها را بر هزارهها حواله کرد و به زور از هزارهها گرفت. هزارههای گیزَو که در جنگ ارزگان در خدمت دولت بودند و از افسران تصدیقنامه داشتند، اسناد را به عزیزالرحمان خان حاکم گیزَو نشان دادند و در نهایت از کابل فرمان عدم واگذاری زمینهای گیزَو را آوردند، ولی نادیده گرفته شد (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۱۸۸، ۲۲۶و ۶۵۱).
در ربیعالاول ۱۳۱۹ ق / جولای ۱۹۰۱ م سردار نصرالله خان سرکردۀ عموم دفاتر پادشاهی و امور و مهام کشوری، به قصد مالیات دیوان با محمدعمر خان، ملا سید شریف، ملا عبدالکریم و ملا شیر گل، مساحتکنندۀ مزارع و مسافات، مأمور زمیندادن و تعیین مالیات مردم مهاجر طایفۀ کاکر در قریۀ محمداخلاص خان شدند. نصرالله خان به حاکم قلات دستور داد که از چلهکور (در ولسوالی دایچوپان فعلی) به دادن زمین شروع کند تا شوی، ماره (در ولسوالی دایچوپان فعلی)، نیک و غیره، مردم کاکر را در مسکن مردم هزاره جا دهند و به هریک از مردان سه جریب اعلی و به زنان نصف آن از مزارع طوایف هزاره مساحت کنند و بدهند. اگر افغانهای ناقل قبلاً در آن مناطق زمین گرفتهاند، بیرونشان کنند تا در جاهای دیگر به آنان زمین داده شود (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۲: ۷۰).
مناطقی که پشتونها خود تصرف کردند: در جمادیالثانی ۱۳۱۵ ق / اکتوبر ۱۸۹۷ م ۱۰۰ خانوار از قوم اچکزایی وارد چارشینه شدند. آنان مردم ساکن آنجا را به بیرونشدن از منزل و مسکنشان وادار کردند و گفتند که ملک شما را عبدالرحمان به ما داده است. محمدحسین، علیمردان بیگ، شیرعلی و غیره سرکردگان هزارهها که با تمام طایفۀ خود در زمان جنگ ارزگان و حجرستان در خدمت دولت بودند و از سپاه و مأمورین دولت تصدیقنامه به دست داشتند، اسناد را به افغانان نشان دادند و از آنان خواستند فرمان واگذاری چارشینه و خروج هزارهها را نشان دهند. آنان گفتند که ما به امر و ادعای دوستمحمد خان آمدهایم تا این منطقه را تصرف کنیم. آنان فرمان واگذاری در دست نداشتند. هزارهها به عبدالرحمان عریضه کردند و از خدمت، صداقت و مطیع بودن خود برای عبدالرحمان نوشتند و خبر دادند که عبدالله خان و غلامحیدر خان خود را مهاجر نامیدهاند، در صورتی که مهاجر نیستند و خود دارای ملک و زمیندار هستند و همچنین این دو تن با هزارهها از دیرباز دشمنی و عناد دارند. آنان از گذشته قصد تملک مزارع و مراتع هزارهها را داشتند. عبدالرحمان در آخر جمادیالثانی دستور داد که هزارهها به حاکم آنجا رجوع کنند و حاکم با دوستمحمد خان مذاکره کند و اگر برخلاف دستورالعمل، املاک هزارهها را مهاجرین گرفته باشند، املاک از تصرف آنان خارج شود و به هزارهها پس داده شود. اما افغانان به قدرت و اشارۀ دوستمحمد خان این فرمان را نادیده گرفتند. کاتب در ادامه مینویسد به این ترتیب افغانها چارشینه و بعد به تدریج نواحی دور و نزدیک آن چون گرگابه، میمی، سرهنگان، تاله، راهملک، چقماق، زَولِی تا حجرستان و میرآدینه در مالستان را بدون فرمان و با زور تصرف کردند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۱۴۱ و ۱۴۲).
در شوال ۱۳۱۴ ق / مارچ ۱۸۹۷ م طایفۀ ترکی ساکن دهراود در قندهار خواهان تصرف قریۀ سیاهچوب شدند و با درخواستشان موافقت نشد. اما در ربیعالاول ۱۳۱۶ ق / اگوست ۱۸۹۸م مهاجرین به امر دوستمحمد خان، خودسرانه داخل سیاهچوبِ ارزگان شدند و املاک هزارهها را تصاحب کردند. با اینکه دوستمحمد خان فقط فرمان واگذاری اوبهتو، قولخار و چنارتو را از طرف عبدالرحمان داشت، مردم افغان دره به درۀ ارزگان را گردش میکردند و برای اقامتشان منطقه انتخاب میکردند و به مردم هزاره میگفتند از خانه و ملکشان خارج شوند تا آنان ساکن شوند و بسیار از باشندگان بومی هزاره از ملک خودشان آواره شدند (کاتب، 1393، ج ۳، ب ۲: ۱۰۲۷و 1390، ج ۴، ب ۱: ۲۸۳).
واگذاری مراتع و علفچرهای هزارهجات: در جمادیالثانی ۱۳۱۵ ق / اکتوبر ۱۸۹۷ م میرآخور یحیی خان پسر محمدحسین خان جوانشیر از طایفۀ قزلباش، مأمور ضبط مرغزارهای عموم هزارهجات شد و دستور داشت تا تمام مراتع سرسبز هزارهها را ضبط و ثبت دیوان سلطنت کند. از این زمان عموم مردم هزاره به واسطۀ غلبه طوایف کوچی، از چراندن مواشی در مراتع موروثی و حقوق محلی خود محروم شدند، به سبب آن که ضبط دولت شده بود. به گفتۀ کاتب از پیامدهای آن، مأیوسشدن هزارهها و کاهش مالداری مردم هزاره بود که در نتیجه محصولات گوشت، روغن، برک و گلیم رو به انحطاط گذاشت (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۱۴۰). کلاوس فردیناند در مقالۀ «کوچنشینی در افغانستان» مینویسد سه شکل متفاوت کوچنشینی در شرق، جنوب و غرب افغانستان وجود دارد. در شرق کوچنشینان از حق و حقوق سنتی در چراگاهها برخوردارند. آنها این چراگاهها را متعلق به خود میدانند و اغلب به صورت مکتوب از دولت فرمان دارند و رونق کوچیگری در این مناطق از نتایج جنگ عبدالرحمان با هزارههاست که بعد از شکست هزارهها، چراگاههای هزارهجات بین قبایل مختلف کوچی به عنوان پاداش همکاری آنها و همچنین برای کسب اطمینان از قدرت نگرفتن مجدد هزارهها تقسیم شد (فریناند، ۱۳۷۲: ۲۲ و ۲۶).
با دستور واگذاری مراتع هزارهجات به افغانها، کوچیهای مُلکدار ساکن مناطق پشترود و نواحی اطراف قندهار که رمهدار و ییلاقگزین منطقۀ غورات هرات بودند و در تابستانها با مواشی خود به آنجا میرفتند و در زمستانها به مناطق پشترود، گرشک، فراه و گرمسیر بازمی گشتند، راه ورودشان به داخل هزارهجات باز شد و آنان سپس مراتع و مزارع مردم هزاره در مناطق دایزنگی و دایکندی، بامیان، بهسود تا بلخاب و درۀصوف را ییلاقگاه خود قرار دادند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۱۴۱ و ۱۴۲). سیف آخوندزاده رئیس قبایل بادیهنشین و ییلاقگزین طایفۀ اسحاقزایی پشترودی، مراتع و مزارع هزارۀ دایزنگی و دایکندی را تلف کرد و علف مواشی خود کرد (همان: ۵۵۰). به غیر از واگذاری زمینها با فرمانهای دولتی، روش دیگری که کوچیهای پشتون برای تصرف زمینهای هزارهجات در پیش گرفته بودند، خرید و فروش اجناسشان در هزارهجات بود. کوچیان تاجر عمدتاً اجناسشان را در بازارچههای مناطق هزارهجات به فروش میرسانند و برخی از همین طریق زمینهای زیادی به دست آورد. در دادوستد بین کوچیها و قبایل هزارهجات سود غیرخالص سالیانۀ کوچنشینان هرگز کمتر از ۱۰۰ درصد در سال نبوده است و اغلب بیشتر از 200 درصد بود و هزارهها که عمدتاً بدهکار بودند، اغلب بدهیشان به تعهد واگذاری گندم در سال بعد تبدیل میشد و اگر تصفیۀ دیون بیش از یک سال طول میکشید، معمولاً در برابر هر سال دو یا سه برابر افزایش مییافت. با این حساب بین قیمت پیشپرداخت و جاری گندم تفاوت ایجاد میشود که پر منفعتترین نظام برای کوچیان است، اما برای هزاره یک دور و تسلسل باطل است؛ زیرا در تصفیهحساب نهایی بدهی معوقه، کوچیان ابتدا گوسفند، گاو و در وهلۀ آخر زمین را تملک میکنند (فریناند، ۱۳۷۲: 33 و ۳۴).
مناطق دیگرِ هزارهجات که از هزارهها گرفته شد: کاتب در جلد چهارم سراجالتواریخ شرح مبسوطی از مناطقِ هزارهجات دارد که افغانها تصرف کردهاند. علاوه بر ارزگان و مناطق اطرافش، بخش زیادی از هزارهجات در دوران عبدالرحمان و حبیبالله به افغانها داده شد که از آن جمله میتوان به مناطق زیر اشاره کرد: املاک و قلعههای طایفۀ محمدخواجه در کهنهده، کلبی، شهباز، نخعی، سیدولی، شاهمحمد، لهوگردی، میرگ و بعضی از قلعههای منطقۀ آیین؛ مناطق طایفۀ چهاردسته در مناطق زردآلو، سپیدخواجه، قلعهموسی، شرک جهان گل، سرسوته و چهاردۀ بهسود؛ املاک مردم جغتو در مناطق جویآیین؛ ملک ۲۰۰۰۰ خانوار هزارۀ دایه و فولاده به طایفۀ ملاخیل؛ آبقول و پلجنگلی به طایفۀ کاکر و خروتی؛ خاکیران به طایفۀ خدادادخان خوازک؛ مزارع تاله، تابوت و چهارده خاک در سهپای دایزنگی با ۱۹۳۰ جریب به چند تن از مهاجرین؛ تَمَزان به طایفۀ اچکزایی؛ جرغی بهسود به سلطانمحمد از طایفۀ ملاخیل کوچی؛ آبقول نزدیک جلگای ارغنداب به افغانهای ناقل؛ املاک طایفۀ مسکه در مناطق جاغوری و قلندر شامل مناطق پلجنگلی، ترکانک، الوملالا، گزک، تنهاچوب، آبقول و قلندر به طایفۀ علیخیل زمیندار از توابع مُقُر؛ شوی در دایچوپان، آلو محل سکونت طایفۀ مسکه در جاغوری و املاک طوایف جمالی، زرغانی، برمنی و کمسون (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۱: ۲۵۰، ۲۵۱، ۳۱۹، ۳۲۰، ۳۷۷ و 1390، ج ۴، ب ۲: ۳۵۶ تا ۳۶۸، ۵۵۷، ۶۲۵، ۶۲۶ و ۶۶۲).
همچنین مناطقی از طایفۀ قزلباش در این زمان از دستشان خارج شد. افغانهای مهاجر زمانی که منطقهای را تصرف میکردند خواهان زمینهای اطراف آن میشدند. در زمان عبدالرحمان شکرشاه و الف نام از مهاجرین، حکم تصاحب و تصرف زمینها و املاک سنگحصار نزدیک قندهار را گرفتند و بعدها به آن اکتفا نکردند و خواهان املاک قزلباشان ساکن قریۀ میراحمد نزدیک قندهار شدند. قزلباشان با داشتن اسناد و دستورهای پادشاهی و قبالههای شرعی و تمسکات موروثی تا زمان حبیبالله خان زمینهای خود را حفظ کردند. اما در این زمان قاضی عبدالشکور خان مزارع قزلباشان را به شکرشاه داد (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۲: ۵۵۰).
تلاش هزارهها برای بازپسگیری مناطق غصبشده: بعد از صدور فرمان استرداد، هزارههای آوارهشده در مناطق مختلف به امید بازپسگیری مناطقشان برگشتند. برای مثال در رجب ۱۳۲۴ ق / سپتمبر ۱۹۰۶ م برخی هزارههای ساکن زَردَک، پَیِک، زَولِی، سلطاناحمد، پَشِی، شیرداغ، ارزگان، قَلَندر، شُوی، بوباش، چِلَهکور، هیزمتو معروف به اُوزْمَهتو، حجرستان، گُرگابَه، چُورَه، سهپای دایزنگی، چارشِینَه، گیزاب، لرزاب، دهراود، شیرین و درفشان و غیره، با امید و آرزوی استرداد منزل و موطن و مسکن خود برگشتند. به گفتۀ کاتب «از سعایت کارکنان دولت و ترساندن پادشاه که این قوم اگر جمع شوند و جمعیتشان زیاد شود بر دولت شورش کنند باعث فتنه و تخریب مملکت میشوند»، زمینها و املاک آنان مسترد نشد و همه دوباره با زحمت زیاد به کشورهای خارج برگشتند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۳: ۱۷۱).
هزارهها در دهۀ ۱۱۳۰ قمری و بعد از آن، تلاشهای زیادی کردند تا از طریق قانونی مناطق غصبشدۀ خودشان را پس بگیرند و در مواردی هم موفق شدند که فرمان استرداد زمینها را بگیرند. در سال ۱۳۳۶ ق / ۱۹۰۸ م وکلای طایفۀ مسکه به جلالآباد و کابل رفتند و برای باز پس گیری مناطقشان عریضه کردند و بعد از تلاشهای زیاد حکم قطعی استرداد مناطق پلجنگلی، ترکانک، اُلوم لالا، کزک، تنهاچوب و آلو را گرفتند و به نزد عبدالکریم خان، حاکم کلان ارزگان، جاغوری و مالستان بردند. اما او به این فرمان اعتنایی نکرد (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۲: ۳۶۸).
بار دیگر تعدادی از هزارهها در سال ۱۳۴۱ ق / ۱۹۲۲ م فرمان استرداد مناطق زَردَک، پَیِک، سیاهبغل و حسینی را به نام ملا محمدابراهیم و قومش، که جلای وطن کرده بودند، گرفتند؛ ولی وقتی افغانها به میر هاشم خان وزیر مالیه عریضه نوشتند، او به این بهانه که اموات افغانان در این چند سال در ملک هزاره دفن شده است، دستور داد که حق به طرف افغانان داده شود و به این ترتیب حکم استرداد مناطق از نام ملا ابراهیم و قومش پس گرفته شد (همان: ۳۵۶ تا ۳۶۸).
فیض محمدکاتب در شرح رویدادهای شوال ۱۳۲۴ ق / دسمبر ۱۹۰۶ م از تلاشهای خود با عنوان «محرر اوراق» برای بازگرداندن مناطق هزارهنشین می نویسد. کاتب عریضهای به حبیبالله مینویسد که در سال گذشته در وقت مأمورشدن سردار گلمحمد خان به سرپرستی گروه مهاجر و ناقل افغان، دستور داده شد که چند تن از مردم هزاره نیز با او به هزارهجات بروند، تا زمینها و املاک هزارهها که مردم افغان آنها را بدون فرمان تصرف کردهاند، مشخص شود تا هم افغانان زمین زیاد نگرفته باشند و هم هزارهها به فرار به کشورهای دیگر مجبور نشوند. اما این امر را سردار نصرالله خان نایبالسلطنه اجرا نکرد. اکنون من (کاتب) خواهان رسیدگی به آن فرمان هستم. متأسفانه کارکنان و مأموران متعصب دولت برخلاف دستورهای پادشاه مزارع و املاک چهار لک خانوار هزاره را طبق خواست خودشان، نه براساس فرمانهای دولتی به پنج هزار و هفتاد و شش نفر مرد و زن افغان مهاجر و ناقل دادهاند، به طوری که یک افغان در چند منطقه، مرزعه و مرتع دارد. با این کار صدمه و لطمهای بزرگ بر اجتماع اسلام و مملکت و تمدن بشریت و رعیت دولت و وسعت ارزاق و جمعیت کشور زدهاند و خسارت و زیان زیادی در عواید و فواید دولت وارد کردهاند. با صدور فرمان استرداد زمینهای هزارهها به آنها، هزاران خانوار از فراریان هزاره از خارج و داخل مملکت جمع شدهاند و منتظر اجرای امر و احسان پادشاه هستند تا املاک و زمینهای زراعیشان بازگردانده شود. حبیبالله در جواب عریضۀ کاتب در ۸ شوال نوشت: «سررشتۀ این امور از طرف پادشاه به سردار نصرالله خان نایبالسلطنه داده شده است و به او عرض کنید تا جواب شما را بگوید». کاتب در ادامه مینویسد سردار نصرالله خان که مردم هزاره را کافر و از هندوان و مجوسها بدتر میدانست، امر پادشاه را اجرا نکرد (همان: ۲۰۷ و ۲۰۸).
منابع: ارزگانی، محمدافضل بن وطنداد.(بیتا). مختصر المنقول در تاریخ هزاره و مغول. قم: فرانشر؛ پولادی، حسن. (۱۳۸۱). هزارهها. ترجمۀ علی عالمی کرمانی. تهران: عرفان؛ فردیناند، کلاوس. (۱۳۷۲). «کوچنشینی در افغانستان». افغانستان اقوام _ کوچنشینی. ترجمۀ محمدحسین پاپلی. مشهد: مؤسسۀ چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی؛ فرهنگ، محمدحسین. (۱۳۸۰). جامعهشناسی و مردمشناسی شیعیان افغانستان. قم: مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی؛ فرهنگ، میر محمدصدیق. (۱۳۸۸). افغانستان در 5 قرن اخیر. جلد 1 و 2 در یک مجلد. چاپ بیستم. تهران: عرفان؛ کاتب، فیضمحمد. (۱۳۹۰). سراجالتواریخ. جلد ۴. بخش ۱. کابل: امیری؛ کاتب، فیضمحمد. (۱۳۹۰). سراجالتواریخ. جلد ۴. بخش ۲. کابل: امیری؛ کاتب، فیضمحمد. (۱۳۹۳). سراجالتواریخ. جلد ۳. بخش ۱ و ۲. تهران: عرفان.