ولسوالی در ولایت زابل
صدیقه هاشمی
جلد اول، ویراست دوم
ارغنداب ولسوالیای است در ولایت زابل که از شمال و شمالغرب به ولسوالی دایچوپان، از غرب به ولسوالی مِیزان، از جنوب و جنوبغرب به ولسوالی قَلات، از جنوب شرق به شاهجُوی و از سمت شرق به ولسوالی جاغوری محدود میشود. موقعیت ارغنداب تقریباً در طول جغرافیایی ۶۷۰۹۰۰ درجۀ شرقی و عرض جغرافیایی ۳۲۳۹۴۸ درجۀ شمالی قرار دارد و ارتفاع آن از سطح دریا در حدود ۱۷۳۰متر است. کلمۀ «ارغنداب» از دو کلمه «ارغند» به معنای قهرآمیز و «آب» تشکیل شده است و به مفهوم آب تند و قهرآمیز یا آبهای مواج و سریع است و یادآور رودی به همین نام است که از ولایت قندهار عبور میکند.
این ولسوالی، بخشی از محدودۀ بزرگتر حوضۀ رود ارغنداب است که از ولایت قندهار میگذرد. حوضۀ ارغنداب، حوضۀ حاصلخیزی است که از دورۀ اوستایی به بعد به نامهای هراویتی، اراکوتس، اراخوزی، اراکوزی و الرُخَج شهرت داشته و در کتیبههای تخت جمشید و طاق رستم نام و نشان و صورتهای خانهای این ناحیه با شتر دوکوهانه نقش بسته است (کهزاد، ۱۳۴۵). اراخوزیا در اَوِستا به نام هَرَخوَتی یاد شده است. نام هایی چون هراهوتی، هَرَخوَتی، هَرایِیتی، هَرا، هَرابُرز، هَربُرز، البرز و… از جمله نامهای کلیدی شهرهای اوستایی و اهوراییاند که به طور جداییناپذیر درهم آمیخته و با هم گره خوردهاند. هَرَخوَتی در وندیدات کتاب سوم اَوِستا به عنوان دهمین شهر اهورایی یاد شده است. اوستاشناسان گفتهاند که سَرَسْوَتِی در رِیگوَیدا و هَرَخوَتی در اَوِستا همان است که یونانیان آن را اراخوزیا و عربها رُخَج خواندهاند (به نقل از پورداوود، ۱۳۷۷، ج ۲: ص۳۵ و ۲۹۸). به احتمال زیاد سَرَسْوَتِی و هَرَخوَتی و اراخوزیا و رُخَج تاریخی شامل زابلستان مرکزی یعنی کل گذرگاه شمالی دریای هلمند و ارغنداب است که تبار گرشاسِب و خاندان سام در آن سکونت و فرمانروایی داشتهاند. اراخوزیا شامل رُخَج، زمینداور، زابل، غزنی، ارغنداب، دِهراوُد، سروستان (بهسود)، وُرَزگان جنوبی و شمالی، حجرستان (دایه، جاغوری، مالستان، وُرَزگان) و… بوده است (لغتنامۀ دهخدا، «آراخوزیا»). استرابون، مورخ و باستانشناس یونانی نیز آن را «اراکوتی» و «آراکوزیا» نامیده است (دایرةالمعارف آریانا، ۱۳۸۶، ج ۱: ۳۹۷). بطلمیوس، مورخ یونانی، از بخشی از هزارهجات با عنوان اراکوزیا یاد کرده است و اراکوزیا را مشتمل بر ارغنداب، جاغوری، مالستان، اجرستان و بخشی از ارزگان میداند (جاغوری، بیتا: ۱۶).
کاوشهای علمی و تحقیقات باستانشناسان در این حوضه، شواهدی از زندگی انسان در ۵۰۰۰ سال قبل و بقایای زندگی ماقبل تاریخ را به دست میدهد (عظیمی، ۱۳۸۹: ۳۱) و نمونه آثار به دست آمده احتمال ارتباط نزدیک میان تمدن حوضۀ ارغنداب با هلمند و سِند را تقویت میکند (کهزاد، ۱۳۴۶: ۶ تا ۸). بنا به نظر موسیو فوشه فرانسوی، اسکندر مقدونی در جریان فتوحات خود در افغانستان، هفت یا هشت قلعۀ مستحکم به نام اسکندریه در نقاط مختلف افغانستان از جمله در حوضۀ ارغنداب بنا کرد (همان: ۵۴ و ۵۵، ۶۷، ۸۸). برخی مورخان نوشتهاند که در زمان تسلط سلسلۀ هندی موریا بر بخشهایی از افغانستان، آشوکا از پادشاهان این سلسله، بسیار میکوشید تا آیین بودایی را در سرزمینهای فتحشده رواج دهد و در حدود ۲۵۸ ق. م چند نفر از مبلغان را به نامهای «دهمهاره کیته» و «مهاره کیته» به طرف درۀ کابل و حوضۀ ارغنداب فرستاد و از اواسط قرن سوم ق. م به بعد آیین بودایی در خاک افغانستان از شرق تا کاپیسا و کابل و از این حدود یک طرف به سوی شمال تا بلخ و جانب دیگر به طرف جنوب غرب تا حوضۀ ارغنداب منتشر شد (همان: ۱۰۴). کشف کتیبۀ آشوکا تأییدی بر نظر فوق دانسته شده است (همان: ۱۴۳). همچنین یکونیم قرن قبل از عهد مسیحی سلالهای به نام ساک و پارت یا پهلواها در حوضۀ ارغنداب سلطنت کردهاند که مشهورترین پادشاه آن گندوفارنس نام داشت و مسکوکات او و جانشینان او مانند پاکورس به تعداد زیاد از این محدوده پیدا میشود (کهزاد، ۱۳۴۵).
از سدۀ سیزدهم میلادی به بعد، نقل و انتقال قبایل پشتون در داخل خراسان، بیشتر از قبل آغاز شد و در نتیجه بسیاری از آنان در قسمت جنوبی افغانستان کنونی و شمالشرق بلوچستان جایگزین شدند. پشتونها که تا آن زمان، خانه بهدوش به شمار میرفتند، املاک وسیعی را در وادی رودخانههای ارغنداب، هلمند، کابل، پنجکوره و صوات به دست آوردند (فرهنگ، ۱۳۸۵، ج ۱: ۷۴). حوضۀ ارغنداب ابتدا مسکن هزارهها بود ولی به تدریج در دورۀ پادشاهان مختلف، زمینهای زیادی از این محدوده به کوچیها و یا افغانهای مهاجر هند داده شد، به این بهانه که آنان از ملک کفر به ملک اسلام مهاجرت کردهاند (غرجستانی، بیتا: ۱۴۲)؛ در زمان میرویس خان هوتکی و احمدخان ابدالی، هزارهها مقدار زیادی از زمینهای زراعتی و مراتعشان را در قندهار و هلمند و حوضۀ ارغنداب از دست دادند (دلجو، ۱۳۸۰: ۲۴۳؛ غرجستانی، بیتا: ۱۴۲). همچنین نادرشاه افشار از آنجا که قصد فتح هند را داشت، بعد از فتح قندهار در حدود سال ۱۴۳۸ ق / ۱۷۳۹ م از پشتونها، به ویژه ابدالیان خواست تا یک تعداد معین سرباز به او بدهند و در مقابل، امتیازاتی به آنان داد که از جملۀ آن واگذاری زمین بود. در این میان ارغنداب نیز به الکوزاییها داده شد (فرهنگ، ۱۳۸۵، ج ۱: ۱۳۰). در دورۀ عبدالرحمان خان نیز بخشی از این محدوده که در اختیار هزارههای جاغوری بود از آنان گرفته شد، نظیر سرزمین داره دو طرف رود ارغنداب تا تنگۀ بالای خرنی و مناطق گزگ که به صورت کامل در اختیار طایفۀ کاکر قرار گرفت. منطقۀ دو طرف رود ارغنداب از دوآبی قسمتهای بالای داره و تمامی سرزمینهای تناچوب مربوط به مسکه و قسمت رودبار که از آنِ طایفۀ بابه بود کاملاً به کوچیهای بنگش و ترهکی و خروتی داده شد (فرهنگ، ۱۳۸۰: ۱۰۶). همچنین در دورۀ امیر حبیبالله خان در سال ۱۳۲۰ ق / ۱۹۰۲ م قاضی عبدالشکور خان که مأمور سرپرستی ناقلین و مهاجرین بود، وارد ارزگان شد و هزارهها را از نقاط زیادی اخراج کرد. یکی از آن نقاط ارغنداب بود که طایفۀ مسکه هزارۀ جاغوری از آنجا رانده شده و کوچیها جای داده شدند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۲: ۲۵۷)، گرچه در سال ۱۳۲۲ ق / ۱۹۰۴ م محمداکبر خان بارکزایی و شمسالدین خان طایفۀ صافی و ملّا عبدالله خان از کابل مأمورِ «حصول معلومات از جور و تعدی افغانان و محرومی و مظلومی هزارگان» شدند و رؤسای هزاره طایفۀ مسکه به کابل رفته و «فرمان استرداد املاک مذکورۀ خود را به امضای حضرت والا حاصل کرده»، عبدالکریم خان، حاکم کلان هزاره و افغان، به حکم پادشاهی توجه نکرد و زمینهای هزارهها را باز پس نداد و در نتیجه بخشی از آنان به سمت شالکوت رفته و «ملازمت نظام انگلیس اختیار کردند» و بخشی هم به مشهد رفته و «از تبعۀ دولت ایران به شمار آمدند» (همان: ۶۶۳). بار دیگر در سال ۱۳۳۲ ق / ۱۹۱۳م، در دورۀ امیر حبیبالله خان و نیز در زمان امیر امانالله خان نمایندگانی از اقوام اخراج شده برای دادخواهی و بازپسگیری اراضی خویش به کابل رفتند، امّا بدون نتیجه و دستاوردی به شالکوت بازگشتند (کاتب، ۱۳۹۰، ج ۴، ب ۳: ۵۴۹). برخی، کشمکشهای دولت گورکانی هند و دولت صفوی در ایران بر سر تسلط بر قندهار را از عوامل جابهجایی هزارهها میدانند و معتقدند که در این میان قبایل پشتون توانستند قدرت بیشتری به دست آورند و ابدالیها و غلزاییها نیز از سرزمین کوهستانی خود یعنی روهیله، مُلتان و کوههای سلیمان، به قندهار، زمینداور و ارغنداب روی آورده و در آنجا ساکن شدند (مهدی، ۱۳۹۴: ۳۶۳).
حوضۀ ارغنداب، محل سکونت طایفۀ قلندر، از پایههای عمدۀ هزاره (غرجستانی، بیتا: ۱۴۶) و نیز قبیلۀ جاغوری است (پولادی، ۱۳۸۷: ۸۴). دایچوپان نیز از طوایف ساکن در این ناحیه است (بیلیو، ۱۳۹۱: ۷۰). طایفۀ تُوخی و پنی از طوایف افغان هستند که پس از اخراج هزارهها، در این نواحی ساکن شدند (کاتب، ۱۳۷۹: ۴۴ و ۶۲).
این ولسوالی پس از جدایی زابل از پیکر قندهار در زمان ظاهرشاه (سیستانی، ۲۰۰۸)، شکل گرفته است. در سال ۱۳۳۵ ش علاقهداری درجۀ اول مربوط به حکومت کلان قلات متعلّق ولایت قندهار و مشتمل بر سی قریه بود. زمین آن «حاصلخیز» و آب و هوای آن «خوشگوار» توصیف شده است. در ماه جدی و دلو در این منطقه برف میبارد. پیشۀ اهالی آن دهقانی است. محصول زراعتی مهم این منطقه بادام است که صادر میشود. محصولات دیگر آن عبارتاند از زردآلو، شفتالو، انگور و توت. رود ارغنداب از اینجا میگذرد و زمینهای این منطقه را آبیاری میکند. رود دیگری به نام چلهگر نیز وارد این منطقه شده و در قریه فقرای به دریای ارغنداب میپیوندد (قاموس جغرافیایی افغانستان، ۱۳۳۵، ج ۱: ۵۰). جمعیت آن بر اساس برآورد نفوس و مسکن ادارۀ مرکزی احصائیه در سال ۱۳۹۵ ش، ۳۳۹۰۸ نفر بوده است.
منابع: بیلیو، هنری والتر. (۱۳۹۱). پژوهشی دربارۀ قومشناسی یا اتنوگرافی افغانستان. کابل: سعید؛ پولادی، حسن. (۱۳۸۷). هزارهها. ترجمۀ علی عالمی کرمانی. تهران: عرفان؛ جاغوری، حیدرعلی (بیتا). هزارهها و هزارهجات در آیینۀ تاریخ. بیجا: بینا؛ دایرةالمعارف آریانا. (۱۳۸۶). جلد ۱. دورۀ دوم. کابل: اکادمی علوم افغانستان _ ریاست دایرةالمعارف؛ دلجو، عباس. (۱۳۹۲). تاریخ باستانی هزارهها. کابل: امیری؛ دهخدا، علی اکبر. (۱۳۹۵). سایت واژه یاب. بازیابی ۱۱ حوت ۱۳۹۵. www.vajehyab.com؛ سایت ادارۀ مرکزی احصائیه. (۱۳۹۶). «برآورد نفوس مسکون ولایت زابل به تفریق واحد اداری، شهری، دهاتی و جنس سال ۱۳۹۵». بازیابی ۱۱ دلو ۱۳۹۶.cso.gov.af؛ سیستانی، محمداعظم. (۲۰۰۸). «نگاهی تاریخی به کندهار». سایت دانشنامۀ آریانا. بازیابی ۱۳ حوت ۱۳۹۵. database-aryana-encyclopaedia.blogspot.com؛ غرجستانی، محمدعیسی (بیتا). تاریخ نوین هزارهجات. کویته: شورای فرهنگی اسلامی افغانستان؛ فرهنگ، محمدحسین (۱۳۸۰). جامعهشناسی و مردمشناسی شیعیان افغانستان. قم: مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی؛ فرهنگ، میرمحمدصدیق (۱۳۸۵). افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد ۱ و ۲ در یک مجلد. تهران: عرفان؛ کاتب، فیضمحمد. (۱۳۷۹). نژادنامۀ افغان. پیشاور: الازهر؛ کاتب، فیضمحمد. (۱۳۹۰). سراجالتواریخ. جلد ۴. بخش ۲. کابل: امیری؛ کاتب، فیضمحمد. (۱۳۹۰). سراجالتواریخ، جلد ۴. بخش ۳. کابل: امیری؛ کهزاد، احمدعلی. (۱۳۴۵ ش). «وادی ارغنداب». سایت آریایی. بازیابی ۱۴ حوت ۱۳۹۵. www.ariaye.com؛ کهزاد، احمدعلی. (۱۳۴۶). افغانستان در پرتو تاریخ. کابل: مطبعۀ دولتی؛ کیانتاج. (۱۳۹۲). «سیستان حکایت تمدنهای گمشده و ویرانی های بی انتها». وبلاگ هامون. بازیابی ۱۰ حوت ۱۳۹۵. hamoon-ir.blogfa.com؛ مهدی، محییالدین. (۱۳۹۴). تبار و زبان مردم هزاره. کابل: امیری؛ میثاق، کریم. (۱۳۶۸). «هزارهها در شعر پوشکین». در مجلۀ غرجستان. سال دوم. شمارۀ ۲. حمل و ثور. صص ۵۶ تا ۶۶؛ نایل، حسین (۱۳۷۲). سایه روشنهایی از وضع جامعۀ هزاره. قم: اسماعیلیان؛ نجفی، علی. (۱۳۹۰). افغانستان، رنگینکمان اقوام. کابل: مرکز مطالعات و انتشارات میراث خراسان.