منطقهای در ولسوالی ارزگان خاص ولایت ارزگان
مؤلف: پروین ولیزاده
جلد اول، ویراست دوم
باغچار یا باغوچار یکی از مناطق ولسوالی ارزگان خاص است. باغچار حدفاصل بین ارزگان خاص و دایچوپان است و به لحاظ تقسیمات اداری جزء ارزگان خاص است. موقعیت: باغچار در اتلس قریههای افغانستان شامل دو بخش عُلیا و سُفلی است (اتلس قریههای افغانستان، ۱۳۵۳، ج ۳: ۱۴۵۷). این دو بخش در بین مردم به صورت «پایناوَه» و «سرناوَه» بیان میشود.
باغچار سرزمینی است حاصلخیز و دارای علفچرهای زیاد، و به لحاظ جغرافیای طبیعی یک ناوه است، به طوری که از شمال شرق به طرف جنوب آن رودخانهای به طول ۲۴ کیلومتر جریان دارد. این رودخانه بعد از گذر از بَیتِمُور به دریای اَرغَنداب میریزد. باغچار از چهار طرف با کوهها و درههایی احاطه شده است؛ شرق آن کوههای چَنْدِرَه (معروف به کوه امریکا) و بیندره/ بایندره قرار دارد و به درۀ زندگانی ختم میشود. در جنوب آن مِشکِین و کوتل پوستیندوز و کوه گارُو قرار دارد. در شمال کوه یَکرُویَه است که باغچار را از مرکز ارزگان جدا میکند. در شمالغرب، قریههای قلهغو و بیروز است که به ارزگان خاص متصل میشود. در غرب آن قریههای اُوتِی و شِیرَه و در سمت جنوبغرب آن هزاربز و بادامتو قرار دارد. از جنوب شرق به منطقۀ لرزاب در دایچوپان وصل است. بلندترین کوه ارزگان خاص بیندره است که در مرز ارزگان خاص و دایچوپان قرار دارد و در منتهیالیه آن کوه دوسره است. کوههای مهاجرین پَرار، دغدغ و نِیلُو هم در باغچار است (احمدی باغچاری، خاطرات؛ ابوطالب مظفری، ۱۳۹۶).
منطقۀ باغچار پنج قریه دارد: ۱. کَوْتِی و اسفندیار که محل زندگی طوایف اسفندیار و آغامحمد بود که در انتهای باغچار است و از درۀ سیاهقول تا چشمۀ عَلیکَئ و قلعهٔ علیجمعه امتداد دارد. این قریه در گذشته محل بود و باش طایفۀ اسفندیار از زیرشاخههای دایچوپان بود و شامل کَوْتِی، قُولَک، آوْرِی جَواز، آبیگَک، چهلخانه، شِیلَهولَنْگْ، سنگ بِیرِی، قولبید و درّه زندگانی است؛ ۲. خوشمِیر که از بلندگ و کوههای النگ در جنوب تا جاسول و دنگنه در شمال قرار دارد و شامل خوشمیر بالا و خوشمیر پایین است. محلات آن تپهخاک، سرجَنگَلَگ، قول بُلَندَک خُورْد و بُلَندَک کَلان، قُول چادُورْسنگ، زردگِیلَک، بُوکْسَه، کَتَّهسنگ (سنگ کلان)، قول غلام فرزند سبزهعلی، قول جمعه، قول اِسْپِیدَک، شَش بُرجَه، قَصِیدْ، چهار بُرجَه، چمن نوخری، تپۀ اصغر بَکْلَه، محمدبیگ، چهارتیر، دوسَرَه، آورِی فقیرداد، آیاز، خُشکاو، خارزار، زیارت سیدجلال اُلغُو، زردلُورَه، بیتاز، اسپیقول و کوتهجوی است؛ ۳. توپۀ ماما بَکْلَه که شامل محلات زَنگآب، سنگ سوراخ، قول بِیدْتُو، شِیخْسنگ، قُول پَتِنَگ، کِیل بِید، جاسُول، چشمۀ علیکَئ، زنگ آب، سیاه ناوُر، آواری اُوبِه محمد، زال بُردَه، آب کَوُکْ و کوتاه جُوی است؛ ۴. کُوجِی، از چشمه علی کَئ آغاز میشود و به سمت نورلَگ امتداد دارد و در گذشته محل بود و باش طایفۀ داخَه و کُوجِی بوده است و شامل محلات دِینْگِنَه، تپه مورچه، شاه قمر آقا، جوی خُوجَه آمد، چَمَن تُوب، سنگهای کوج، غَرْسنگ، چشمۀ اِسپِی دَگ، دَهَنۀ تَنگِی، گَردُو، سنگکُوشَه و یَکرُویَه است؛ ۵. آغامحمد در بین کوجی و کوتل سَرتَنگِی قرار دارد و محلات آن، میانَه، آلات، نَوُرْلَک، دَهَن چَندِرَه، چَندِرَه، ایمْکار، مُندَوْ، سَرناوَه، قول مَزید است. آغامحمد محل زندگی طایفۀ آغامحمد است (احمدی باغچاری، خاطرات؛ احمدی، ۱۳۹۸).
پیشینه: ساکنان اولیه و اصلی باغچار از طایفۀ دایچوپان بودهاند. پیشینۀ تاریخی باغچار به نبیرههای امیر چوپان یعنی صحبت خان و بایَندَهتو میرسد. یکی از فرزندان صحبت خان، علی بیگ نام داشت که از او دو پسر به نامهای غلاماوقی و اسفندیار به جا مانده بود. قبر علی بیگ و پسرانش در جنوب قریهٔ باغچار در دامنهٔ کوه گارُو است. طایفههای باغچار از نبیرۀ غلاماوقی هستند. غلاماوقی دو پسر به نامهای دوستمحمد و آغامحمد داشت. فرزند دوستمحمد، خوشمحمد (مشهور به خوشمیر) دو پسر داشت. یکی از آنها عوضعلی نام داشت که سه پسر به نامهای نصیر، ماما و خداداد داشت. خاندانهای ساکن باغچار عوض، نصیر، ماما، خداداد، داخه، کوجی (گنجعلی)، آغامحمد، دو دو، فتیرو هستند و همه از نوادگان غلاماوقیاند. در باغچار همچنین خانوارهای پراکندهای از بوباش و پشی و دو خانوار از سادات بودند؛ یکی سادات جلالی از منطقۀ شُویْ و دیگری سادات حسینی از منطقۀ سیدان (احمدی باغچاری، خاطرات؛ ابوطالب مظفری، ۱۳۹۶؛ احمدی، ۱۳۹۸).
ارزگان تا زمان عبدالرحمان خان به صورت ملوکالطوایفی اداره میشد و مستقل بود. در سال ۱۳۰۸ق / ۱۸۹۰ م حکومت مرکزی به قصد تسخیر هزارهجات لشکر کشید و به مدت سه سال، ساکنان ارزگان در جنگی نابرابر با نیروهای دولتی جنگیدند. آنها سرانجام شکست خوردند و بسیارشان کشته یا اسیر شدند و به جای آنان افغانهای سرحدی ساکن شدند.
باغچار به خاطر موقعیت جغرافیایی خاص، احاطه شدن با کوهها و درهها و همچنین دور بودن از کانون اصلی جنگ یعنی ارزگان، چنان درگیر جنگها نشد و آسیب جدی ندید. احمدی باغچاری یکی از اربابان باغچار در دورۀ ظاهرشاه، به نقل از پدران خود مینویسد که مردم باغچار در این جنگها با رسول خان، از سرانِ شوی در دایچوپان همراه نبودند و در جنگ با نیروهای دولتی شرکت نکردند. به این جهت از قتل و غارت سپاهیان عبدالرحمان که در شیره و دایچوپان رخ داد، ایمن ماندند (احمدی باغچاری، خاطرات). بعد از سقوط ارزگان، دولت مرکزی زمینهای ارزگان را به افغانهای سرحدی واگذار کرد.
احمدی باغچاری دربارۀ اوضاع بعد از جنگ مینویسد که بعد از پیروزی عبدالرحمان خان و فرار مردم از دایچوپان و ارزگان، هردو طرف باغچار از هزارهها خالی شد و مردم باغچار تحت فشار روحی قرار گرفتند. مویسفیدان باهم مشورت کردند و مصلحتشان بر این شد که در فصل کشت بهاری، کشت نکنند و در بهار به چلهکور در ولایت زابل کوچ کنند و وقتی که چلۀ تابستان به پایان رسید، به طرف مشهد در ایران بروند. ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ خانوار باغچاری در فصل بهار کشت نکردند؛ از باغچار به چلهکور رفتند و در آنجا سکونت کردند و به جای نان، توت میخوردند. چون چلهکور خیلی گرم بود، همه اسهال شدند و بعد کولرا گرفتند و تعداد زیادی مُردند و کمتر از بیست درصدشان زنده ماندند که آنها هم به هر سمتی پراکنده شدند و عدهای به مزارشریف، قلات، قندهار و تیرین رفتند و عدهای به باغچار برگشتند (احمدی باغچاری، خاطرات).
بعد از تصرف ارزگان در دورۀ عبدالرحمان با اینکه دربارۀ تصرف و غصب زمینهای باغچار دستوری داده نشده بود، غلاممحمد خان اچکزایی از ارزگان به باغچار آمد و به زور زمینها را غصب کرد و در آنجا ساکن شد و ساکنان بومی باغچار به ناگزیر به صورت دهقان روی زمینهای پدری خود به زراعت پرداختند. خاندانهای ساکن باغچار که در زمینهای غصبشدۀ پدری خودشان به صورت دهقانی زندگی میکردند، عبارتاند از عِوَض، نصیر، ماما، خداداد، داخَه، کوجی، آغامحمد، دودو، فتیرو. این خاندانها، صاحب زمینهای باغچار بودند و از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب آن موروثهٔ پدریشان بود. بزرگان آنها در دورۀ عبدالرحمان عبارت بودند از علیبیک، عبدالله، علیظفر فرزند محمدظفر، رفح از پردهپوش، ماما بکله، خدابخش، علیاستو و محمد فرزندان مامد، غلک، علیشفا و جمشید از خاندان آغامحمد، علی عطا، جمعه فرزند خالقداد، قوتعلی برادر جمعه، عبدولی، محمد و غلام حسین و میرزا حسین فرزندان غنیمت از خاندان کوجی، مُورغاک از خاندان اسفندیار (همان).
محمد خان اَچَکْزایی بعدها اسناد جعلی مالیات را به نام تعدادی از سرشناسان طایفۀ خود ثبت کرد. امیر حبیبالله خان بعد به قدرت رسیدن، در ماه رمضان ۱۳۲۲ ق / ۱۹۰۴م، به استرداد زمینهای تصرفشده به هزارهها فرمان داد (فرهنگ، ۱۳۸۵، ج ۱: ۴۹۴). هزارههای بازمانده در ارزگان برای مالکیت دوبارۀ زمینهای اجدادی خود تلاش کردند و چند تن از بزرگان نزد حبیبالله خان رفتند و فرمان مالکیت مناطقی را در سیابَغَل، حسینی، پَیِک و سِیرُو از او گرفتند. اما در باغچار، با اینکه فرمان مالکیت آن منطقه را از کابل آوردند، با ممانعت شدید پشتونهای مهاجر مواجه شدند و نتوانستند مالک شوند و زمینها همچنان در دست پشتونها باقی ماند (عظیمی، ۱۳۸۵: ۱۷۴ به نقل از ملانظر آخوند باشندۀ باغچار). در این زمان غلاممحمد خان اچکزایی مردم باغچار را تهدید کرد که اگر ادعای باز پسگیری زمینها را مطرح کنند، چور و تاراج خواهند شد. مویسفیدان بهناگزیر در این دوره سکوت کردند. اما ساکنان باغچار در هر دورۀ حکومتی برای بازپسگیری زمینهای اجدادی خودشان تلاش میکردند و عرایضشان را تا کابل دنبال میکردند (احمدی باغچاری، خاطرات).
باغچار به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی خود همواره از طرف طوایف پشتون اطراف تهدید میشد. چندین بار دو طایفۀ اتوال و خوجوگ در دایچوپان در سمت جنوب به باغچار حمله کردند. از آن جمله در سال ۱۳۰۷ ش / ۱۹۲۸ م (مشهور به سال سَقَّوی)، این دوطایفه به منظور غارت اموال مردم حمله کردند که در این حمله سید احمد، از باتورهای محلی کشته شد (مظفری، ابوطالب، ۱۳۹۶).
در دورۀ محمدظاهر شاه و در وقت والی محمدشریف خان، در سال ۱۳۳۹ ش / ۱۹۶۰ م مردم کوجی و داخه عریضهای را تسلیم حکومت کردند که در آن نوشته بودند با اینکه خانههای ما در دامنۀ کوه عام ساخته شده است ولی دوستمحمد خان اچکزایی دست از ظلم و تعدی بر آنها بر نمیدارد. در نتیجه موفق شدند که سند شرعی برای مالکیت این منطقه از دولت بگیرد. در این زمان اربابان و بزرگان باغچار وضعیت را مساعد دیدند و خواستند موضوع دادخواهی را برای کل زمینهای باغچار مطرح کنند. برای پیگیری از هر قریه یک نفر معین شد تا به کابل رفته و عریضهای را تسلیم حکومت کند. از طایفۀ کوجی و داخه ملا محمداسحاق فرزند ابوالحسن، از قریه آغامحمد سلطانعلی فرزند حاجی ماما، از قریۀ خوشمیر خدارحم زاهد فرزند حسین، از قریۀ اسفندیار ملا اختر فرزند علیپناه تعیین شدند. این افراد به کابل رفتند و برای آنان محمدحسین طالب قندهاری عریضه نوشت و به تأیید صمدعلی خان و رجبعلی خان جاغوری رسانده شد و آنان عریضهشان را به وزارت مالیه تسلیم کردند. از وزارت مالیه مکتوب رسمی به والی ارزگان فرستاده شد. زمانی که مکتوب از کابل به ولایت رسید، دوستمحمد خان اچکزایی شبانه با همسرش و تحفه پیش والی ارزگان رفت و از او خواست که مردم باغچار را بترساند تا دست از دعوایشان بردارند. والی نیز دستور داد که خانههای مردم کوجی را پلمب کنند. مردم این طوایف از خانههایشان آواره شدند و حتی والی دو تن از بزرگانشان به نام علیرحم کربلایی و ارباب غلامحیدر را به زندان انداخت. مسأله زمین باغچار تا تغییر حکومت در سال ۱۳۵۷ ش مکتوم ماند (غلامی، ۱۳۹۸). در این زمینه احمدی باغچاری در خاطراتش مینویسد که تمام دوسیه و عرایض این افراد به دولت برای بازگرداندن حق سرزمینشان، در نزد عبدالرئوف خان، یکی از قومندانهای پشتون موجود بود (احمدی باغچاری، خاطرات). آخرین بار محمد مظفری و سلطانعلی احمدی باغچاری در دهۀ پنجاه شمسی برای بازپسگیری زمینهای باغچار اقدام کردند که موجب دشمنی مهاجرین پشتون با مظفری شد و یکی از علل دستگیری او در سال ۱۳۵۷ ش همین موضوع دادخواهی برای زمینها بود (مظفری، ابوطالب، ۱۳۹۶).
نزدیک به یک سال پس از کودتای حزب دموکراتیک خلق، در ۲۲ حمل ۱۳۵۸ ش ولسوالی ارزگان خاص سقوط کرد. در این خیزشِ مردمی از هزارهها، خداداد مجاهد معروف به کَمالَیْ و سید عبدالله و ارباب غلامعلی از باغچار نقش اساسی داشتند و تعداد قابلتوجهی از اهالی باغچار را برای حمایت از مخالفان دولت اعزام کردند. حکومت بعد از شش روز دوباره ولسوالی را تصرف کرد. در این زمان مردم باغچار، بایتمور و بهروز با بستن جادۀ بین تِیرِین و ارزگان در منطقۀ «سنگر» نیروهای حکومت را محاصره کردند. با طولانیشدن مدت محاصره، نیروهای حکومت در سرطان ۱۳۵۸ ش با سوزاندن انبار اسلحه و مهمات به سوی تیِرینکُوت فرار کردند و ولسوالی در اختیار مخالفان قرار گرفت. در این جنگ یک نفر از باغچار به نام ملا ابراهیم کشته شد (ارزگانی، ۱۳۹۶؛ مظفری، ابوطالب، ۱۳۹۶؛ عظیمی، ۱۳۸۵: ۱۷۷ و ۱۸۰). بعد از این پیروزی، سران دو قوم برای ادارۀ ارزگان خاص و دفاع در برابر قوای حکومت، کمیتهای مشترک تشکیل دادند که در آن سید عبدالله از باغچار شرکت داشت (ارزگانی، ۱۳۹۶؛ مظفری، محمد، ۱۳۹۶). با شروع جنگ سال ۱۳۶۹ ش / ۱۹۹۰ م و ایجاد سنگربندیهایی بین هزاره و پشتون، هزارههای مرکز ارزگان به باغچار کوچ کردند و بعد از آن، حملهای گسترده و وسیع بر بسیاری از مناطق مسکونی هزارهها آغاز شد. بعد از بازگشت بینتیجۀ هیئت صلح از قندهار و شکست پشتونها در جنگ، بار دیگر تمام نیروهای پشتون از ارزگان، تیرینکوت، دایچوپان و خاکیران متوجه باغچار شدند و آنجا را محاصر کردند. این بار جنگ از جنوب ارزگان آغاز شد. ساکنان باغچار و آوارگان مرکز ارزگان سلاح و مهمات کافی نداشتند و از جبهات سیابَغَل، حسینی و کُنْدُلان نیروی کمکی به باغچار فرستاده نشد. هزارهها در باغچار بعد از بیست روز مقاومت شکست خوردند و ساکنان آن به منطقۀ سیرو آواره شدند و باغچار تصرف شد. قربانعلی ارزگانی و صادق زاهدی از قومندانهای این جنگ از باغچار بودند. این جنگ خسارتهای انسانی و مالی زیادی برای باغچار بار آورد. باغچار با ۵۰۰ خانواده، خالی شد و بخشی از مردم به جاغوری و بیشترشان به ایران مهاجرت کردند. در این جنگ ۱۵ نفر از جمله پهلوان خدانظر و ملا غلامحسن از باغچار کشته شدند (عظیمی، ۱۳۸۵: ۱۹۰ تا ۱۹۸ و ۲۰۷ و ۲۰۸؛ مظفری، ابوطالب، ۱۳۹۶).
بعد از جنگ ۱۳۶۹ ش و تخلیۀ باغچار، به تدریج وقتی اوضاع به حالت عادی برگشت، برخی از زمینداران باغچار به سرزمینهایشان برگشتند و همراه آنها تعدادی از هزارههای مناطق دیگر نیز مجدداً در باغچار ساکن شدند و در کنار پشتونها به طور مسالمتآمیز زندگی میکردند. در دوره طالبان، این گروه بر ارزگان خاص تسلط کامل داشت و اوضاع امنیتی هم نامطلوب بود. طالبان در سال ۱۳۸۴ ش غلام رسول مبارز از افراد با نفوذ در باغچار را ترور کردند. در سال ۱۳۸۸ ش نُه مرد را در کوتل باغچار به طور فجیعی سر بریدند. بعد از کشتهشدن این افراد در کوتل، درگیریها از سر گرفته شد و ساکنان باغچار برای بار دوم منطقه را ترک کردند و دیگر کسی به منطقه بازنگشت. زمینداران نیز اغلب در صدد فروختن زمینهایشان شدند چون نمیتوانستند به منطقه برگردند و حاصلات زمینهایشان را دریافت کنند. مردم باغُچار دست به کوچ اجباری زدند (ارزگانی، ۱۳۹۶؛ مظفری، ابوطالب، ۱۳۹۶).
وضعیت اجتماعی: مدرسۀ علوم دینی آخوند را محمدنظر آخوند در سال ۱۳۴۱ ش بنیان نهاد. این مدرسه در یک طبقه و دارای پنج حجره، کتابخانه، باغ و چشمه بود. برنامههای درسی آن از دورۀ مقدماتیِ علوم دینی تا اصول فقه بود. مکتب ابتداییۀ باغچار در سال ۱۳۴۶ ش ساخته شد و اولین سرمعلم آن سید عبدالله بود. این مکتب تعمیر مشخصی نداشت و در سال ۱۳۴۹ ش در قریه کوتهجوی تعمیری برای مکتب ساخته شد و آخرین سرمعلم آن لطیف خان بود که بعد از کودتای حزب دموکراتیک خلق ولسوال دایه مقرر شد و در ابتدای خیزشهای مردمی کشته شد. محمدنظر آخوند از سال ۱۳۳۶ ش در باغچار تدریس داشت. محمدحسین افضلی فرزند آخوند از سال ۱۳۶۴ ش در کنار پدر فعالیت داشت. این مدرسه تا ۱۳۶۹ ش فعال بود (حسنزاده، ۱۳۹۰: ۴۱۰). اولین مسجد و تکیهخانه در باغچار را در سال ۱۳۵۶ ش محمد مظفری با همکاری بزرگان منطقۀ محمدبیگ در این قریه ساخت (مظفری، ابوطالب، ۱۳۹۶).
افسانۀ محلی «حیدر بیگ و سمنبر» در باغچار معروف است. این دو شخصیت در منطقۀ اسپیقول با هم ملاقات میکنند و عاشق هم میشوند. این داستان را سید رجبعلی در قالب مثنوی سروده و دستنویس آن موجود است (همان).
مراسم دهۀ اول محرم در تکیهخانههای هر توپه برگزار میشد. مردم از روز هفتم نذر میدادند و هر آغیل یک روز نذر میداد. معمولاً غذای رایج نانبُتَه یا غِرِیْ بود. اسبدوانی، نشانهزنی و کشتیگیری از دیگر رسوم معمول باغچار بود که در عروسیها و محافل انجام میشد. باغچار در گذشته سوارکاران ماهری داشت که برای شرکت در جشنها به مرکز ارزگان و یا دایچوپان میرفتند. از این میان میتوان به سرور از طایفۀ پولاد و کشتیگیر خدانظر از طایفۀ دودو اشاره کرد (همان).
وضعیت اقتصادی: کوه چَندِرَه در باغچار معدن طلا داشت. افراد محلی میگویند در دورۀ ظاهر شاه امریکاییها با حمایت دولت و با وسایل اکتشافی فراوان، به مدت سه ماه در ارتفاع چندره که در شمال قلۀ بایندره قرار دارد، مستقر شدند و دولت با هلیکوپتر برایشان مواد غذایی پایین میانداخت و در آخر تابستان همان سال سنگهای طلای زیادی را با قاطر و الاغ حمل کردند و با خود بردند. پس از آن، کوه چندره به «کوه امریکا» مشهور شد (مظفری، محمد، ۱۳۹۶).
زمین باغچار برای کشت انواع میوهها و غلات مناسب است، ولی از آنجا که زمین از آن خود مردم نبود، آنان به کارهای زیربنایی مانند زرع درختان میوه رغبت نمیکردند. در کوههای باغچار بزکوهی، پلنگ و گرگ وجود داشته و عقاب و کوک زری نیز از پرندگان این منطقه بود. زراعت و مالداری دو شغل عمدۀ مردم باغچار بود. مردم تابستانها، گلههای گاو و گوسفندشان را در کوهها میچراندند و با انبار کردن علوفه برای زمستان، تعدادی را برای قصابی پرورش میدادند و نزدیک بهار آنها را به قندهار میبردند و میفروختند (مظفری، ابوطالب، ۱۳۹۶).
چهرههای مشهور باغچار عبارت بودند از یوسف فرزند علیشفا، خدابخش، ملا جمعهعلی فرزند قدم، غلامحیدر فرزند علیظفر، ابراهیم شاطیر فرزند غلام، حاجی ماما فرزند جمعهزوار، خدارحیم زاهد، شافول فرزند علیحسین، خدارحم وکیل، ارباب یوسف، ارباب امدالی (احمدعلی)، ملا اسحاق فرزند ابوالحسن، خداداد فرزند قاسم، ارباب خداداد، سید رجبعلی، ارباب علیرحم، ارباب غلامعلی، سید عبدالله، شیخ رمضان فقیهی، سلطانعلی احمدی، حاجی علیاکبر، عبدالحکیم حکیمی، محمد سرناوه، محمد صادق زاهدی، عبدالله شفایی، سلمانعلی ارزگانی، محمدامین صادقی ارزگانی، عارف جعفری، محمدامین احمدی (احمدی باغچاری، خاطرات؛ مظفری، محمد، ۱۳۹۶).
منابع:اتلس قریههای افغانستان. (۱۳۵۳). جلد ۳. کابل: ادارۀ مرکزی احصائیه صدارت عظمی؛ احمدی باغچاری، سلطانعلی، «خاطرات الحاج سلطانعلی احمدی باغچاری (تاریخی، اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و دلنوشتههای منظوم)». چاپ نشده؛ ارزگانی، قربانعلی. (۱۳۹۶). مصاحبۀ اینترنتی سلمانعلی ارزگانی با قربانعلی ارزگانی. ۲ جدی ۱۳۹۶؛ حسنزاده، غ علی. (۱۳۹۰). حوزههای علمیۀ شیعیان افغانستان. قم: دارالتفسیر؛ عظیمی، خانعلی. (۱۳۸۵). «بررسی تحولات سیاسی و اجتماعی ارزگان از برآمدن امیر عبدالرحمان تا برافتادن طالبان». پایاننامۀ کارشناسی ارشد در رشتۀ فقه و معارف اسلامی. مرکز جهانی علوم اسلامی؛ غلامی، عزیزالله. (۱۳۹۸). «یادداشت عزیزالله غلامی درباره دادخواهی زمینهای باغچار». چاپ نشده.ارسالشده به دفتر دانشنامه. ۲۳ جدی ۱۳۹۸؛ فرهنگ، میر محمدصدیق. (۱۳۸۵). افغانستان در پنج قرن اخیر. جلد ۱ و ۲ در یک مجلد. چاپ نوزدهم. تهران: عرفان؛ مظفری، ابوطالب. (۱۳۹۶). مصاحبۀ حضوری پروین ولیزاده با ابوطالب مظفری. مشهد. ۲ جدی و ۲۲ دلو ۱۳۹۶؛ مظفری، محمد. (۱۳۹۶). مصاحبۀ اینترنتی ابوطالب مظفری با محمد مظفری. ۲ جدی ۱۳۹۶.