از میران دورۀ امیر عبدالرحمان
مؤلف: اسماعیل بختیاری
جلد اول، ویراست دوم
ابراهیم بیگ نرگس بر اساس برخی شواهد و قرائن، در نیمۀ دوم قرن سیزده ق / نیمۀ اول قرن نوزده م در منطقۀ نرگس از نواحی پَنْجَوْ به دنیا آمده است و یکی از میرهای هزارۀ پَنْجَوْ به حساب میآید. او مانند تعدادی دیگر از میرهای هزاره با اقدامات امیر عبدالرحمان و همچنین افزایش مالیات مخالفت کرد.
در میانۀ جنگ ارزگان (حدوداً در سال ۱۳۱۰ ق / ۱۸۹۲ م) عبدالرحمان به این هدف که شماری از این میران را در جبهۀ خود وارد کند، فرمانهایی برای ابراهیمبیگ و چند تن دیگر از میران فرستاد تا کربلاییان، سادات و زواران هزارۀ دایزنگی، دایکندی و بهسود را «تحت الحفظ» به کابل بفرستند تا که در این مناطق علیه حکومت مرکزی اقدامی نکنند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۱: ۹۹۲ و ۹۹۳).
اما ابراهیم بیگ نرگس خود و هزارههای تحت اطاعت او، از فرمان عبدالرحمان سرپیچی کرد. در برخی منابع، نام او در یکی از گردهماییهای میرهای هزاره، موسوم به جرگۀ «اَوْقول» آمده است. این جرگه را هزارهها به منظور تلاش برای حفظ جان و مال خود در برابر حکومت عبدالرحمان تشکیل دادند (حیدری، ۱۳۹۱، ج ۳: ۱۹۰ و ۱۹۱). ابراهیمبیگ به همراه چند میر هزارۀ دیگر که از گِیزَوْ متواری شده بودند، با پسران محمدحسن بیگ نیقور که هر سه در فوج سوارۀ شاهی بوده و از عبدالرحمان روی برتافته بودند، علیه او جبهه گرفتند و وارد نبرد مسلحانه شدند.
به روایت فیضمحمد کاتب، ابراهیم بیگ نرگس با دو میر هزارۀ دیگر، طایفۀ سلطان را با هفتاد تن از طایفۀ مَرَک هزارۀ بهسود و چندی دیگر از کوهگرد با خود همراه کردند و «به قصد تصرف و غارت» داخل علاقۀ سرخجوی شدند. پس از آن، قلعههای میرانی را که ساکنان آن هواخواهِ حکومت عبدالرحمان بودند، محاصره کردند. سرانجام پس از دوازده روز، ابراهیم بیگ نرگس و متحدانش، مقاومتها را در هم شکسته و قلعهها را تصرف و سپس آنها را تخریب کردند. سمندر خان پروانی به امر منشی محمدیوسف خان «با هزار تن پیاده و سوارۀ مُلکی» به امر عبدالرحمان تلاش کرد به خیزشِ ابراهیمبیگ و متحدانش پایان دهد. آنها سرخجوی را رها کرده، حین عقبنشینی در «غارِ طایفۀ سلطان» پناه گرفتند. اما در آنجا نیز تاب مقاومت نیاوردند و باز راه فرار و عقبنشینی در پیش گرفتند (کاتب، ۱۳۹۳، ج ۳، ب ۱: ۱۰۵۷). حضور ابراهیمبیگ و دیگر میرهای هزاره در این جرگهها، به دلیل پراکندگی جغرافیایی هزارهجات و نیز نبود اتحاد کافی میان میرها، هرگز به نتیجهای عملی منتهی نشد. گاهی پیش میآمد که زمان و مکان جرگه از عبدالرحمان پنهان نمیماند و منجر به شکست جرگه میشد. خبر جرگۀ اوقول و اجتماع میرهای هزاره (که ابراهیم بیگ نرگس هم در آن شرکت کرد) و عهد و پیمان و نقشهشان، پیش از موعد، ظاهراً با جاسوسی سید اکبرشاه افشا شد. سید اکبرشاه فرزند سید حسن از کسانی بود که از ابتدای مأموریت سردار عبدالقدوس خان برای تسخیر هزارهجات، با او همکاری میکرد و در جرگه هم حضور داشت. عبدالرحمان، ابراهیم بیگ نرگس و دیگر میران را طلب کرد و سید اکبر شاه آنان را از رفتن نزد امیر برحذر داشت تا با این شیوه بتواند ظن دستداشتنش در افشاگری را از چشم آنان پنهان کند (حیدری، ۱۳۹۱، ج ۳: ۱۹۰ و ۱۹۱).
ایوب آروین، نواسۀ ابراهیم بیگ نرگس در کتابش مینویسد که ابراهیم بیگ در «کوه تورتنگ» در حال صحبتکردن با فرماندهان زیردستش بوده است که مورد هدف تکتیراندازان عبدالرحمان قرار میگیرد و کشته میشود. با شکست نیروهای هزاره در این منطقه، راه ورود سپاهیان عبدالرحمان به دایزنگی هموار میشود. محمد شفا، یکی از فرماندهان، پیکر ابراهیم بیگ نرگس را به پنجو منتقل میکند. چون وضعیت برای تشییع جنازۀ رسمی و دفن او در قبرستان درۀ نرگس مناسب نبود، پیکر او را به تگاببرگ میبرند و در گورستان قریۀ سنگتغک دفن میکنند (آروین، ۱۳۹۶: ۲۵ و ۲۶).
منابع: آروین، ایوب. (۱۳۹۶). نماینده (زندگی، کارنامه و دیدگاههای سیاسی محمد اکبر نرگس). چاپ اول. کابل: واژه؛ حیدری، گلشاد. (۱۳۹۱). بررسی تحولات سیاسی و اجتماعی بامیان در دو سدۀ اخیر. جلد ۳. کابل: مرکز فرهنگی و اجتماعی سلام؛ کاتب، فیضمحمد. (۱۳۹۳). سراجالتواریخ. جلد ۳. بخش ۱. تهران: عرفان.