عنوان مقاله: ابوذر غزنوی، حسینعلی (۱۳۳۶ تا ۱۳۷۳ ش)
شناسه: فرمانده جهادی و فعال سیاسی و فرهنگی
مؤلف: اسدالله شفایی
ویرایش دوم جلد اول دانشنامه هزاره
صفحات: ۲۶۰ تا ۲۶۴
متن مقاله
ابوذر، با نام اصلی حسینعلی در سال ۱۳۳۶ ش / ۱۹۵۷ م در قریۀ سبزسنگ پاتُوْ واقع در ولسوالی جاغوری ولایت غزنی به دنیا آمد. او تحصیل در مکتب سنتی را در قریۀ خود آغاز کرد. دروس مقدماتی را در منطقۀ تبقوس فراگرفت و برای یادگیری ادبیات عرب وارد مدرسۀ علوم دینی اُوتقول شد (اکبری، ۱۳۹۵) و در سال ۱۳۵۳ ش به منظور ادامۀ تحصیل به کابل رفت و در مدرسۀ محمدیه مشغول درس دینی شد. نام خانوادگی او در این دوره فاضلی بود. در این دوران جریانهای اسلامی منتقد حکومت، متأثر از اخوانالمسلمین بودند. او به مبارزات انقلابی و ضدحکومتی گرایش پیدا کرد و به حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار که در آن زمان اخوانالمسلمین شاخۀ حکمتیار خوانده میشد، تمایل یافت (رضایی، ۱۳۷۵: ۱۰؛ ناصری داوودی، ۱۳۹۰، ج ۲: ۳۸۰). عنوان ابوذر بعدها، ظاهراً در زمان پیوستن به سازمان نصر افغانستان به او داده شد و تدریجاً جای نام اصلی او را گرفت. او در کنار درسهای دینی که ظاهراً آن را تا مقطع اصول و فقه و کتابهایی نظیر شرح لمعه و رسائل ادامه داد، آثار نویسندگانی چون سید قطب، حسنالبنا و دکتر علی شریعتی را مطالعه میکرد (ناصری داوودی، ۱۳۹۰، ج ۲: ۳۷۸). او در این مقطع همچنین فعالیتهای سرّی ضدحکومتی نظیر انتقال مواد انفجاری و آموزش ساختن بمب دستساز را نیز انجام داده است (اکبری، ۲۰۱۷).
با کودتای حزب دموکراتیک خلق افغانستان در ثور ۱۳۵۷ ش او درس دینی را رها کرد و به دلیل گرایشهای انقلابی مخالف، تحت تعقیب حکومت وقت قرار گرفت و مخفیانه به ایران رفت. او در سالهای اوّل اقامت در ایران همچنان به حزب اسلامی وفادار ماند و برای حزب فعالیت میکرد. گفته میشود که او در این دوران یعنی اوایل دهۀ ۶۰ ش مجموعهای از خاطرات خود را نوشت. ابوذر در سال ۱۳۶۲ ش در ایران از حزب اسلامی جدا شد؛ به سازمان نصر افغانستان گرایش پیدا کرد و به افغانستان بازگشت (همان). او همراه با دیگر فعالان مخالف حکومت نظیر سید عباس حکیمی، حسینعلی حلیمی، عوضعلی احمدزاده، عارف جوادی، وحدت رضایی، مدیر نجیبالله، نورمحمد امیری، عزیزالله زارع و چند تن دیگر (اکبری، ۱۳۹۸) در برخی مناطق ولایت غزنی نظیر جَغَتُو، قیاق و نَیْقَلَعه و بعدتر در زادگاه خود ولسوالی جاغوری برای این سازمان فعالیتهای نظامی و سیاسی و همچنین فرهنگی انجام داد (ناصری داوودی، ۱۳۹۰، ج ۲، ۳۷۷؛ غرجستانی، ۱۹۸۹: ۲۳۶). بر اساس برخی منابع، او در اوایلِ بازگشت به افغانستان رسماً از حزب اسلامی جدا نشده بود، ولی تلاش داشت اعضای پایگاه حزب اسلامی در منطقۀ خود را تدریجاً به سمت سازمان نصر بکشاند (اکبری، ۱۳۹۵). «شورای انقلابی اتفاق اسلامی افغانستان» و «سازمان نهضت اسلامی افغانستان» نیز در این مناطق تلاش میکردند نیرو جذب کنند و بعدها «نهضت اسلامی افغانستان» نیز به این گروهها پیوست. با کاهش نفوذ شورای اتفاق، سازمان نصر به نقطۀ مقابل اصلی با «حرکت اسلامی» تبدیل شد. این رقابتها به درگیریهای شدید و خونینی منجر شد و ابوذر به عنوان فرمانده عمومی سازمان نصر در ولایت غزنی نقشی محوری در شکلگیری و آرایش نیروها داشت (اکبری، ۱۳۹۵). ابوذر فعالیتهای نظامی خود را در مخالفت با دولت در ولسوالی مجاور قَرهباغ گسترش داد؛ در پایگاه نیقلعه مستقر شد (غرجستانی، ۱۹۸۹: ۲۳۶) و تدریجاً نقش یک فرمانده عمدۀ جهادی را پیدا کرد. گفته میشود او اولین فرمانده جهادی در مناطق مرکزی افغانستان بوده که در جریان درگیری با نیروهای دولتی یک تانک را به غنیمت گرفته و از آن استفاده کرده است (بهادری و همرزمان ابوذر، ۱۳۹۴). ابوذر در این دوره موارد متعددی از فرماندهیِ برخوردهای نظامی با حزب رقیب، حرکت اسلامی افغانستان را نیز در کارنامۀ خود دارد و پس از ایجاد حزب وحدت، با نیروهای حزب اسلامی نیز مقابله کرده است. او در طول دهۀ ۶۰ دهها عملیات نظامی را در غزنی و همچنین قندهار و زابل علیه نیروهای دولتی و گاهی در مقابل احزاب رقیب رهبری کرده است. او همچنین برخوردهایی با کوچیها در جریان ورود سالیانه به مناطق هزارهنشین داشته و در دوران حضور خود در منطقه مانع ورود آنان میشده است (اکبری، ۱۳۹۵).
با ادغام احزاب شیعی در قالب حزب وحدت در اواخر دهۀ ۶۰ و اوایل ۱۳۷۰ ش / ۱۹۹۱ م ابوذر عضو شورای مرکزی و معاون فرماندهی (کمیتۀ نظامی) حزب وحدت شد. او در بامیان مستقر شد و در تقویت پایگاه نظامی حزب وحدت در این ولایت مؤثر بود. با ایجاد شورای تصمیمگیری حزب وحدت در کابل بعد از سقوط حکومت نجیبالله، او او جزء طرفداران انتقال مرکزیت حزب وحدت به پایتخت بود و در ثور ۱۳۷۱ ش / ۱۹۹۲ م با شماری از نیروهایش در غرب کابل استقرار یافت (ناصری داوودی، ۱۳۹۰، ج ۲: ۳۸۳). او با انتخاب برخی از اعضای حکومت سابق از سوی حزب وحدت به سمت وزیر در دولت به شدت مخالف بود (بهادری، ۱۳۹۸) او جزء آن دسته از فرماندهان مشهور حزب وحدت بود که مخالف «جمعشدن بقایای رژیم گذشته… در اطراف حزب وحدت» (اکبری، ۱۳۹۷: ۳۷) بودند و «نقطه اصلی فشار متوجه مزاری بود که در مقام رییس شورای تصمیمگیری، مسؤول تمام اقدامهای حزب وحدت تلقی میشد (رویش، ۱۳۹۱: ۱۰۵)». در ادامۀ همین سال، ظاهراً به همین دلیل کابل را ترک کرده و به غزنی بازگشت. ابوذر در سال ۱۳۷۳ ش دوباره به کابل رفت. او بعد از قتلعام افشار با مشورت رهبری حزب وحدت به جمعآوری نیرو از مناطق مرکزی پرداخت (اکبری، ۱۳۹۸) و کمی بعد بهعنوان معاون قول اردوی حزب وحدت، در طول چند ماه در برابر حملات قوای دولت در غرب کابل نقش برجستهای داشت (اکبری، ۱۳۹۸). ابوذر در ماههای آخر این سال رهبری جنگ دفاعی را در کابل رهبری (میرزایی، ۱۳۹۸) و در مقابل نیروهای حزب اتحاد اسلامی و بعدها شورای نظار مقاومت کرد (ناصری داوودی، ۱۳۹۰، ج ۲: ۳۸۳). ابوذر در عین حال در خاطرات خود مکرر اشاره کرده که از ادامۀ جنگ در دورۀ حکومت مجاهدین رنج میبرده و تلاش داشته به نمایندگی از حزب وحدت در مذاکره با دولت ربانی و بهویژه احمدشاه مسعود بر گذشته تاریخی و مشترکات فرهنگی تکیه کند و راه برای ختم درگیری بیابد. او قبل از شکست حزب وحدت در غرب کابل آخرین مأموریت ناموفق را برای مذاکره با نمایندگان دولت ربانی جهت آشتیجویی داشته است (اکبری، ۱۳۹۸: ۱۲۴تا ۱۲۷). ابوذر همچنین از اعضای اصلی هیئت مذاکرهکننده از طرف حزب وحدت با نمایندگان طالبان از جمله ملا بورجان پیش از سقوط غرب کابل بود (اکبری، ۱۳۹۸). او در حوت این سال، همزمان با تضعیف دولت برهانالدین ربانی و قدرتگیری طالبان، همراه با عبدالعلی مزاری، رهبر حزب وحدت و دیگر همراهانش گرفتار نیروهای طالبان شد و در بیست و دوم همین ماه به دست آنان کشته شد.
یکی از ابعاد زندگی ابوذر که در جریان سالهای جنگ کمتر مورد توجه قرار گرفته، فعالیت قلمی و فرهنگی اوست. او برخلاف بسیاری از فرماندهان جهادی، در بخش عمدهای از زندگی خود از اوایل جوانی تا پایان عمر و حتی در اوج فعالیتهای جنگی در حال مطالعه و یا مشغول یادداشتبرداری و نوشتن بوده است. از طرح دیدگاههای خود در قالب خاطرات و یادداشتهای تاریخی و سیاسی تا نامهنگاریهای طولانی با فرماندهان و رهبران نظامی و سیاسی افغانستان. در آثار بر جای مانده از او بر فدرالیسم به عنوان نظام سیاسی مطلوب برای افغانستان تأکیداتی شده است و در مقاطعی بر مفاهیم امروزی نظیر حقوق شهروندی و دموکراسی بسیار تأکید داشته است. او در عین حال مخالف آشتیناپذیر جریان چپ در افغانستان بوده است و از روش مداراجویانۀ چهرههایی چون عبدالعلی مزاری، برهانالدین ربانی و برخی دیگر از رهبران سیاسی و نظامی در مقابل چهرههای منسوب به جریان چپ انتقاد شدید داشته است (اکبری، ۱۳۹۷: ۵۰ تا ۶۵۹). تا کنون (۱۳۹۸ ش) دو اثر در این زمینه منتشر شده است، یکی نامهها و سندها، ابوذر غزنوی که عمدتاً شامل نامهنگاری ابوذر به چهرههای سیاسی و نظامی (و برخی تفصیلی و حاوی تحلیل اوضاع سیاسی) است و دیگری در آیینۀ جنگ که عمدتاً روایت صریح ابوذر از درگیریهاست و اغلب آنهایی که خود در آنها مشارکت داشته است. این دو اثر را نشر تاریخ شفاهی افغانستان منتشر کرده است. به گفتۀ مسئولان این نهاد، آثاری دیگری از او نیز در دست انتشار است. همچنین از او چند هزار صفحه دستنوشته در ۱۷۰ دفتر (اکبری، ۱۳۹۷: ۲۴) در زمینۀ رویدادهای سیاسی نظامی و خاطرات دوران جنگ و همچنین طرحی دربارهٔ نظام فدرالی افغانستان باقی مانده است. بهروایتی او در آخرین لحظات پیش از شکست حزب وحدت در غرب کابل، مجموعه حاوی چند هزار صفحه یادداشتهای خود برای امانت نزد یک خانواده قرار میدهد و سفارش میکند که در صورت کشتهشدنش از آنها محافظت شود (اکبری، ۱۳۹۸). در عین حال گفته میشود که بخشی از آثار قلمیاش به شمول شعر در جریان درگیری با حزب اسلامی یا در دوران طالبان از بین رفته است (اکبری، ۱۳۹۵). او همچنین مجموعهای از ضربالمثلهای هزارگی را جمعآوری کرده که هنوز منتشر نشده است. تأسیس نشریهای به نام «پیام مقاومت» و ایجاد چند مرکز آموزشی و فرهنگی در ولایت غزنی در دوران جنگهای داخلی نیز به وی منسوب است (رضایی، ۱۳۷۵: ۱۰) که از علاقۀ او به فعالیتهای فرهنگی در دورانی حکایت دارد که عمدتاً نقش یک فرمانده نظامی را داشته است. او در خاطرات خود مینویسد که همهجا دنبال کتابهای تازه بوده و اکثر ایدهها و دیدگاههایش در اثر مطالعه شکل گرفته است. او «شخصیتی فرهنگی» و صاحب اندیشه توصیف شده که «مطالعاتی وسیع و حتی تخصصی در زمینههای گوناگون داشته است» (اکبری، ۱۳۹۷: ۲۳). گفته میشود که او در پایگاه رضایی که عمدتاً مرکز فعالیتش بوده، کتابخانه بزرگی ایجاد کرده بود (اکبری، ۱۳۹۵). از ابوذر دو دختر و یک پسر به جای مانده که فعلاً (۱۳۹۸ ش) مقیم سویس هستند.
منابع: اکبری. عبدالله. (۱۳۹۷). سندها و نامهها، ابوذر غزنوی. چاپ اول. کابل: تاریخ شفاهی افغانستان؛ اکبری. عبدالله. (۱۳۹۸). در آئینه جنگ. چاپ اول. کابل: تاریخ شفاهی افغانستان؛ اکبری، عبدالله.(۱۳۹۵). مصاحبۀ حضوری اسدالله شفایی با عبدالله اکبری که دربارۀ فعالیتهای سیاسی و نظامی و آثار ابوذر تحقیقاتی انجام داده است. لندن. ۲۰ جدی ۱۳۹۵؛ اکبری، عبدالله.(۱۳۹۸). مصاحبۀ اینترنتی اسدالله شفایی با عبدالله اکبری. ۱۰ و ۱۵ عقرب و ۲۰ حوت ۱۳۹۸؛ بهادری، احد و همرزمان حسینعلی ابوذر غزنوی. (۱۳۹۴). مصاحبۀ حضوری اسدالله شفایی با احد بهادری و تعدادی از همرزمان حسینعلی ابوذر غزنوی در دوران جنگهای غرب کابل. لندن. ۲۰ جدی ۱۳۹۴؛ بهادری، احد. (۱۳۹۸). مصاحبۀ حضوری اسدالله شفایی با احد بهادری. لندن. ۱۵ حوت ۱۳۹۸؛ رضایی، غلامسخی. (۱۳۷۵). «گوشهای از کارنامۀ درخشان سیاسی، مبارزاتی و فرهنگی شهید ابوذر». در هفتهنامۀ وحدت. سال هفتم. شمارۀ مسلسل ۱۹۶. صص ۱۰؛ رویش، عزیز. (۱۳۹۱). بگذار نفس بکشم. کابل: تاک؛ غرجستانی، محمدعیسی. (۱۹۸۹). تاریخ هزاره و هزارستان. کویته: شورای فرهنگی اسلامی افغانستان؛ میرزایی، حاجی علی. (۱۳۹۸). مصاحبۀ اینترنتی اسدالله شفایی با حاجی علی میرزایی. حوت ۱۳۹۸؛ ناصری داوودی، عبدالمجید. (۱۳۹۰). مشاهیر تشیع در افغانستان. جلد ۲. قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی.